یه چیزی میخوام براتون تعریف کنم شما هم بشید قاضی بچه ها ما تو دانشگاهمون ی اکیپی هستن که خیلی صمیمی هستن و جمع دختر و پسرن از قرار تو این جمع دو نفرم باهم دوستن و قصد ازدواج دارن اسم مستعار میزارم براشون رضا و زهرا
رضا شب امتحانش بوده و جزوه نداشته زنگ میزنه ب دوست زهرا میگه من جزوه میخوام میام دم خونتون میگیرم رضام میره دم خونه دوست مشترکشون بهش میگه بیا جزوتو بده دم درم (داخل پرانتز بگم خبر داشته کسی جز داداش کوچولو دختره تو خونه نییست) دختره هم میگه من تو کوچه نمیتونم بیا بالا جزوتو بگیر اینم میره بالا رضام شوخی میکنه با دختره حس میکنه شوخی بدی کرده و میرنه از خونه بیرون بعد ی هفته دختره اومده به زهرا همه چیو گفته شما جای زهرا باشید چیکار میکنید (گزارش اخر سر یادتون نره فداتونم یادتتووون نره😘)