2737
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

من تو یک خانواده شش نفره ام که چهار تا خواهریم من دومی ام  خواهر بزرگه ام دوسال از من بزرگتره همیشه هم از وقتی مجرد بودم من با مادر پدرم به خاطر این‌خواهرم اختلاف داشتم همیشه تفرقه گذاشتن حس میکردم هیچ محبت پدر مادری ندیدم تا زمانی که با عشقم که الان همسرمه اومد خواستگاریم چه دعواها که نشد همش هم‌زیر سر خواهرم بودچون اونا نمیدونستن این دوست پسرمه خواهرم رفت به پدر مادرم گف باعث شد که اونا مخالفت کنن

تیکر تولدمه😍😍

اوونقدر منو عذاب دادن اونقد اذیتم‌کردن که فقط میخواستم از دستشون فرار کنم به شوهرم‌پناه ببرم و تا الانم هم هز کارم‌پشیمون نیستم تا اینکه مادرم گف اگه موهات مث دندونات سفید بشن نمیزارم‌ با این ازدواج کنی پدرم گف اگه تورو به یک معتاد دزد بدم به این‌نمیدم ولی من رو حرفم‌ایستاده بودم عمو بزرگم کمرمو گرفته بود تا اینکه موافقت کردن که اونم داستانش جدا

تیکر تولدمه😍😍
2738

پدر مادرم از عمه هام خوششون‌نمیخد یعنی تو ظاهر خ بن تو باطن نه باهم رفتو امد دارن همه چی ولی پشت سرشون‌کلی بد میگن حتی پدرم با این‌ه عمه هام کاری بشون ندارن حتی بدشونو نمیگن من با عمه هام‌خیلی جورم ولی اون خواهرام ن طرفدار پدر مادرمن چون من بدی ازشون ندیدم و عمه هامن دوسشون دارم از بچگی پیششون بزرگ‌شدم

تیکر تولدمه😍😍

چند روز پیش خواهرم تو واتساپ بهم اس داد که چرا تحویل نمیگیری منم بش گفتم مگه چکار کردم چطوزی باید تحویل بگیرم که نگرفتم که شروع کرد به حرفای بد زدن که تو لنگه عمه هاتی تو از ما نیستی تو نمک نشناسی تو فلانی کلی حرفای بد دیگه بهم میگه تو دورویی من خ اهرم با عمه هام یک‌گروه تو وات داریم خواهرم تو گروه خیلی باشون خوب حرف میزنه همش عزیزم‌گلم  از این حرفا بش گفتم من دورو ام یا تو که الان تسمشونو اوردی داری پشت سرشون حرف میزنی تو گروه که اینجور نیستی خواهرم دوهفته اس با شوهرش قهره مونده خونه اقام بهم‌میگه چرا نمیای چیه عمه هات پرت کردن که نیای گفتم چه ربطی داره من اگه یک سال هم‌نیام خونه اقام کسی سراغمو نمیگیره منم یک هفته بود نرفته بود هیچ کدومشون ن پدرم‌ن‌مادرم نگفتن چرا نمیای تا اینکه بش گفتم خو حالا تو چته شروع کردی کلی توهین که من یک‌دفعه حالم‌بد شد ضربان قلبم رف بالا نفسم بالا نمیومد زنگ زدم شوهرم از شانسم پدرم پیشش بود بش گفتم بیا به دادم برس نمیتونستم‌نفس بکشم که همراه پدرم با ماشین زود اومدن دنبالم

تیکر تولدمه😍😍

منوهمینجور با صدای بلند گریه میکردم ازم‌ میمرسیدن چته چی شده جواب نمیدادم رفتیم بیمارستان نوار قلبو اینجور چیزار ارامبخش زدن اروم شدم پدرم اومد گف چی شده گفتم با سمیه خواهرم بحثم شد اینجوری بهم گف حتی بش گفتم پیاماش هم دارم اگه باور نمیکنی بابام‌گف تو چرا جوابشو دادی الان اگه یک چیزیت میشد چی از اونو مامانم زنگ زد ب بابام‌که چشه چی شده چه مرگشه بابام از پشت گدشی بش گفت ما تو بیمارستانیم تو میگی چه مرگشه گوشی قطع کرد

تیکر تولدمه😍😍

خلاصه برگشتم خونه مادرم‌ن سراغمو گرفت ن چیزی فقط عمه هام‌هی ز‌نگ میزدن حالمو بپرسن دیگه هیچ کس زنگ نزد تا امشب که تولد دخترم بود همرو دعوت کردم

تیکر تولدمه😍😍
منوهمینجور با صدای بلند گریه میکردم ازم‌ میمرسیدن چته چی شده جواب نمیدادم رفتیم بیمارستان نوار قلبو ...

عجب

مرو راهی که با ریگی بلغزی            مشو بیدی که با بادی بلرزی تو را قدر و تو را قیمت، گران است        مکن کاری که یک ارزن نیرزی...

یک جشن گرفتم ولی شوهرم‌گف نمیخوام خواهرت پا تو خونم بزاره نزدیک بتعث بشه یک‌چیزیت بشه چون ماه قبلش هم با شوهرش یک تهمت به شوهرم زدن که یعنی شوهرم به خواهرم نظر داره که شوهرم دیگه بهم گف حق ندارن بیان خونمون ولی همو خونه اقام‌میدیدم من خواهرم امشبم که عمه هامو عموهامو دعوت کردم جشن به خانوادم هم گفتم به همه گفتم ساعت نه جشن که ساعت ۱۱ جشن تموم شد خانوادم‌نیومدن 

تیکر تولدمه😍😍
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730