منو مامانم رفتیم جایی نذری دعوت بودیم داداشم گفت منم خیلی هوس کردم واسم بگیرید بیشتر بخاطر اون رفتیم...
این داداشم که میگم 33 سالشه و متاهله... بعد من باردارم کمرمم اذیت بود مامانم گفت زنگ بزن بگو بیاد سراغمون اگه میتونه... منم زنگ زدم گفت باشه الان میام...
25 دقیقه منتظر توو خیابون بودیم تا برسه بعد میبینم ماشینو زده اون دست خیابون زنشم نشسته بود تووش...
میگم خب بریم مارو بی زحمت برسون خونه... میگه من میخوام زنمو شام ببرم بیرون شمام برید خودتون... منم قاطی کردم گفتم شعور نداری پشت گوشی بگی منتظر نمونید خودتون برید میگه بیا واستون دربست بگیرم... منم جوابشو ندادم و خودمون اومدیم حتی نذری رو هم نگرفت ببره بزاره توو ماشین... میگه ببرید خونه میام میگیرم.... خیلی ازش عصبیم....
من شوهرم ماموریت وگرنه محتاج اون نیستم بیاد دنبالم... به اصرار مامانمم زنگ زدم بهش... چون میدونم آدم بدقولیه..خداوکیلی شما بگید حق دارن عصبی شم یا نه....
این وسطم مامانم ازش دفاع میکنه میگه عیب نداره خب خودمون میریم... میگم خب لاله بگه برید منتظر نمونید توو خیابون!!!!!!