آخه اون لحظه که برای اولین بار صدای گریه اش و ذوق پرسنل اتاق عمل و جراحت رو از دیدن یه معجزه دیگه میشنوی...و بعد دل تو دلت نیس که ببینیش و وقتی کنارت میذارنش... فراموش نشدنیه...
همون چندثانیه که کنارم گذاشتنش و دیدمش و گونه هاش رو چسبونده بود به گونه ام و گریه میکرد اوج زندگی بود...
وقتی از کنارم برش داشتن که بخیه و... رو ادامه بدن دلم میخواس جونم رو بگیرن فقط یه بار دیگه بذارن ببینمش
از شکوه عشق اون لحظه هرچی بگم ... اون لحظه نمیشه