سلام به همگي من فقظ تجربه خودم ميگم و خيلي هم خوشحالم از اين راهي كه رفتم.
من چند روزي كه عقب انداختم يه روز دم دماي صبح خواب ديدم كه حاملم بعد به دلم افتاد پاشدم شوهرمو بيدار كردم گفتم فك كنم خبري توروخدا پاشو برو بي بي چك بگير اونم زيربار نميرفت كه بابا كاري نكرديم كه..
بالاخره گرفت و اومد من تا زدم اومدم بيرون گريه كردم بهش خير دادم بعدش باهم رفتيم آزمايش تو عيد هم بود ديگه هي عيد ديدني و اينا بزور ديگه فرار كرديم ١٢شب رفتيم جواب گرفتيم چون ازمايشگاهي كه رفته بوديم شبانه روزي بود همونجا دوتايي خوشحال شديم و يكمم گريه كرديم من قرداش به مامانم و خواهرم خبر دادم كه بالاخره انتظار دارن زودتر از بقيه بفهمن مادرمم گفت بگو به خانواده شوهرت اوناهم بايد دركت كنن ويار داري و اينا(اينو بگم كه كلا از ٢ماهگيم تا يك هفته پيش مادرم بخاطر يه چيز الكي كلا قهر كرده بود باهام و هيچكدوم از اعضاي خانوادم حالمم نپرسيدن تو اوج ويار و حال بدم)بعدش عيدي كه مادرشوهرم اينا رفتن خونه مامانم ما شيريني گرفتيم رفتيم اونجا به همه گفتيم همه خيلي خوشحال شدن مادرشوهرم كه دوق مرگ شده بود هي مي گفت ازمايش دادي يا فقط بي بي چكه من الكي دل خوش نكنم .
در كل اين خوشي نهايتش يك هفته بود مارو تحويل ميگرفتن و اينا بعدش كه نه مادر خودم نه مادر شوهرم نه وياري نه كمكي هيچيييييي خودم ميرفتم سركار ميومدم با تهوع و همه چي غذا درست ميكردم و هوسي ميپختم واس خودم هيچكس واسمون قدمي برنداشت و بعد غربالگري اولم به همه اعلام كرديم . من همه چيزو سپردم دست خدا خدايي كه خودش بهمون داده خودش نگهش ميداره اگه قرار باشه كسي چشمي بزنه يا بدي بخواد واسه زندگي من خدا خودش ميذاره تو دامنش.
بنظر من اول از همه به خودتون و شوهرتون فك كنيد و لذتش و تقسيم كنيد و بعدش با خانواده ها چون اگه نگين هي تو شوايط سه ماهه اول تو استرسي بفهمن نفهمن ناراحت ميشن نميشن شيرينيشو از دست ميده همه هم هميشه تو دلشون ميمونه حالا شايد شانس تو مثه من نباشه و اطرافيانت بهت كمكي كنن و نگران احوالت باشن و هميشه تو يك قدم جلويي و ميتوني به همه بگي من بهتون گفته بودم و شرايطشم اكي نبود و اينا... ولي اگه نگي هييييچ انتظاري نميتوني از كسي داشته باشي دركت كنه يا كنارت باشه.
بازم تصميم با خودته🙂ببخشيد طولاني شد