چرا خدا منو دوست نداره اخه.چه گناهی کردم مگه 25 ساله دارم زندگی نکبنت این خونه رو تحمل میکنم.از پدرو مادر از خودم از بدختیم متنفرم.خدایا زورت به من میرسه چقدر تو بی رحمی این همه دارم عذاب میکشم چرا نجاتم نمیدی از این خراب شده مگه چه گناهی کردم اخه.😢😢😢
چرا
منم مثل توام دلم میخواد فرار کنم بزارم برم ناکجا اباد
ختم قرآن شروع کن خدا جوابت میده
چرا اینقدر پدر مادرها بد شدن
من که اگر نباشن یا بخوام دوری کنم واقعا پشتم خالی میشه
خب برو عزیزم،تحملشون نکن،برو ...اونا که نمیتونن برن و خونه رو خالی کنن بخاطره تو،اگه اذیتی خودت برو
من نمیدونم قضیه چیه ولی احیانا اگه برات خواستگار اومد فقط برای اینکه دیگه تو اون خونه نباشی بهش بله نگو اینجوری از چاله درمیای میفتی تو چاه
قشنگ.طرف و بستج بعد جواب بده
آروم باش عزیزم، چنتا نفس عمیق بکش.
دلت میاد به کسی که خیلی دوستت داره اینطوری بگی؟
گاهی سختی ها فشار میاره درست
اما قرار نیست کم بیاریم
قراد نیست زندگی نکنیم
کتاب چشم دل بگشا رو بخون
نویسنده کاترین پاندر
خونه پدری ک بد باشه بعدشم ی ازدواج عجولانه ونادرست و....
واین داستان ادامه دارد
ای بابا
منم مث ت بودم...زندانی بودم توخونه حتی اجازه نداشتم تو اتاقم بخوابم لامپ اتاقمو درمیاوردن ک من نرم تو اتاق بشینم...چقد زجر کشیدم چقد از زور کتک دستوپام تاساعت ها فلج میشد....ازدواج کردم از دستشون راحت شدم تف ب اون زندگی.ایشالا که خدا ی شوهر خوب قسمتت کنه ازدواج کنی مث من راحت شی.من روز عروسیم از خوشحالی والا ی قطره اشک نریختم.اصلا دلتنگ خونه بابام نمیشم.فقط دلم واسه مامانم تنگ میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
