کیا با خانواده شوهرشون قطع رابطه ان

من که رابطم عالیه

جاریم هیچ رابطه ای نداره باهاشون. طبیعتا منم هیچ ارتباطی باهاش نداشتم و ندارم

فقط با جاری بزرگم قطع رابطه کردم چون واقعا توان رویارویی با اون حجم از فتنه گری رو نداشتم و نمیتونستم مثل خودش مقابله به مثل کنم. دیگه واقعا زندگیم داست اسیب میدید و بهتر دیدم که رابطه ای نداشته باشم. اما با بقیه اعضای خانواده شوهرم خوبیم مشکلی نیست. ما طبقه بالای مادرشوهرم اینا هستیم. 

شنیدم آدم کینه ای و لجباز و حسودیه، زیاد اهل قهر و کینه توزیه.

اصلا عروسی ما نیومد. چون نمیتونست یکی بالاتر از خودشو ببینه. منم تاحالا ندیدمش اصلا.

تو این چهار سالم هیچ بدی از خانواده همسرم ندیدم. ولی اون کلا قطع رابطس سر هیچ و پوچ

فقط بر اساس شنیده هات تصمیم گرفتی

شاید به خاطر خانواده شوهرت نیومده

به نظر من گاهی نسبت ها هستش که فاصله میندازه شاید اگه دوتا دوست بودید باهم خیلی هم خوب بودید البته تو این روابط بزرگترها هم بی تقصیر نیستن

نه عزیزم. من که تصمیمی نگرفتم

رفتیم دم خونش دعوتش کنیم بیاد عروسی.درو باز نکرد. 

بعدا به برادرشوهرم زنگ زدیم که چرا درو باز نمیکنه عصبانی شد گفت که زنم حسود و کینه‌ایه. شوهرش که دیگه نمیخواد خرابش کنه.

تازه مادرشوهرم و خواهرشوهرم هنوزم ازش تعریف میکنن. میگن اخلاقای خوب زیادی داره در کنار بدیاش

من کلا باخونواده شوهر قطع رابطه کردم.یک هفته پیش هم بدجوربامادر شوهر درافتادم و حسابی چغاروندمش و کوبنده جوابشو دادم.۴ساله ازدواج کردم هیچکدوم ازمادرشوهر و خواهر شوهرو .... روخونم راه نمیدم.(خودشون میدونن بدم میاد و نمیان خودشون).باشوهرمم مدام قهریم سر همین مسایل.

پس کلاً از ریشه مشکل دارن

پس همین که کاری باهت نداره خداروشکر 

ازدواج من و همسرم باب میلش نبود چون دوست داشت همسرم با کسیکه اون معرفی کرده بود و فامیلش بود ازدواج کنه. و چون نشده از همون اول بنای ناسازگاری با منو داشته و خیلی کارها کرده که دیگه توضیح دادنشون خیلی طولانی و خسته کننده میشه. اما با دروغهایی که از قول من پیش مادرشوهرم و بالعکس گفته...کار رو به جاهای باریک کشونده بود که دیگه من یکبار با شوهرم صحبت کردم و حدود چند ساعت طول کشید تا همه چیو به اونها توضیح داد و بعد از اون خود مادرشوهرم اینا گفتن به خانمت بگو رابطشو با اون قطع کنه ما دیگه بعد از ده دوازده سال خودمون جنس اونو میشناسیم (ناگفته نماند که میونه پدرشوهرم مادرشوهرم رو هم بعد از حدود پنجاه سال زندگیه مشترک....! بهم زده بود) دیگه جنسشو همه میشناسن و دیگه همون شد که همو بلاک کردیم و رابطه دیداریمون هم قطع شد و خدا رو شکر علی الحساب شرش کمه تا در اینده خدا چی بخواد. جاریهای بعدی رو پر نکنه خوبه. هر چند اونها باید شعور داشته باشن و خودشون بسنجن. بقول معروف شنونده باید عاقل باشه. بعد از اون یک جاری دیگه بهمون اضافه شد که فعلا معقوله و رابطم هم باهاش در حد رسمی هست چون هنوز نامزدن اما ظاهرا اخلاقش خوبه و فهیم هست چون تحصیلکرده و شاغله و این موضوع خودش تا حدود زبادی باعث میشه که دهن بین نباشه. تا ببینیم بعدا چی میشه. 

نمیدونم عزیزم

مشکل روحی روانی داره ظاهرا.

اصلا اصلا ندیدمش و صداشم نشنیدم. فقط عکسشو دیدم. نه عقد نه عروسی نه به دنیا اومدن بچم نه موفقیت های شغلی و خونه خریدن و... هیچکدومم تبریک نگفت به همسرم یا خودم.

دلمم براش میسوزه. نازا هم هست. چهل و خورده ای سالشه و دکتر بهش گفته بچه دار نمیشی...خودشون خیلی بچه دوست دارن. افسرده شده.

عزیزم‌ من سی و پنج سالمه و دیگه به حدی رسیدم که از یکسری مشکلات بقول معروف خاله زنکی فاصله دارم. خیلی چیزها تو زندگی برام حل شده هست و سر هر چیزی دلخوری پیش نمیاد تو زندگی مشترکمون. اصلا برام زشته که بخوام با کسی دهن به دهن بشم یا مثلا جواب کارهاشو مدل خودش بدم. اون تخریب میکنه منم تخریب کنم اون دروغ میگه تهمت میزنه منم همونکارو کنم. خدا شاهده اصلا در شان خودم نمیبینم. این هست که برای حفظ ارامشم و دور شدن از تنشها باهاش قطع رابطه کردم.