برا زردی بچم آوردمش بیمارستان بستری شده. یه خانومی کنارمه که کاملا شعورو قورت داده😐صدای گوشیش خیلی بلنده. دائما درحال صحبت با گوشیشه و همش بلند بلند صحبت میکنه و هر حرفم 20بار برا اون طرف پشت خط تکرار میکنه. تختامون ازین مبل شو هاست. پاشو همش دراز میکنه میذاره رو تخت من. دیشب یهو از خواب با ترس پریدم دیدم پاهاشو گذاشته رو پاهای من. یه پیژامه پوشیده که حالم داره از بوش بهم میخوره لباسامون یاسی رنگه لکه خون از لباسش زده بیرون اصن عین خیالش نیس. پابرهنه راه میره تو اتاق. روتختی تختشو جمع کرده رو تخت خالی خوابیده😐دستشو میشوره خشک نکرده میکروست میزنه😐موندم اون کثیفی چیه این تمیزی چیه. بچشم یه داد بزنه تمام بچه های بخش بیدارن هرچی میگم بچه منم بیدار میشه براش مهم نیست. روزا لباسای بیمارستانشو در میاره با تیشرت و پیژامه بدون روسری میگرده آشپز خدمه اینا آقان یسری پدرام واس ترخیص نوزاداشون میان اینم همینجوری جلو اوناس. وقتی زنگ بزنه به شوهرش انواع و اقسام فحشارو بهش میده🤦🏻♀️سرم رفته از دستش به پرستارم گفتم بهش تذکر داده فایده نداره