با نامزدم رفتيم بيرون بعد مدت ها بعد گف بريم خونمون مامانم اينا نيستن گرم هس هوا بعد رفتيم
بعد پدر شوهرم ١٠٠٠ بار زنگ ميزنه ميگ ب شوهرم ماشين بيار بعد نامزدم گف ي ساعت ديگ ميارم خلاصه همش زنگ ميزدن.... كاريم نداشتن با ماشين فقط برا اذيت كردن شوهرم بعد شوهرم گف تو با اژانس برو خونتون منم گفتم وااا بخدا نميرم يعني چي من اصلا تو عمرك تنهايي جايي نرفتم
ي طوري باهام رفتار كرد انگار اضافيم بعد بهش گفتم ي ليوان اب بده بخورم گف خودت برو بخور بعد ي هلو أورد گف قهر نباش ب زور گف يكمش بخورم ي گاز گفتم زود باش بريم بعد گفتم اينم برا خودت ي ليوان ابم بهم ندادي منتظرش نموندم تو اسانسور اومدم پايين بعد رفتم اب شير پاركينگ خوردم 😭😭 دلم ب حال خودم سوخت ديگ رسوندم تو راه هم همش فحش ميداد ي ماشيننا مث باد رانندگي ميكرد رسوندم در خونه باهاش خداحافظي هم نكردم دلم بد شكوندن..... من از بس انتظار نداشتن ازشون اينطوري ميكنن😭😭😭😭