شوهرم يه ازم عصبي خيانتكار كه اولويت زندگيش خانوادشو خواهرشه از اين طرف چيزي ميخوام يا نميخره يا بعد ١٠روز با هزار منت خلاصه دسش تو جيب باباشه همه كارا رو دوش اينه ولي باباش با جيره پول ميده
ميوه و خوراكي اينا ميخره ميبره خونه مادرش اونجا خودش با اونا ميخوره مياد منم دلم چيزي بخواد دعوا ميكنه ميگه بعدا ميخرم
دست بزن هم داره شديد
يه چندباري از خونه بيرونم كرده و گفته نميخوامت
خيلي بهم تاكيد داره مهربون ببخشم
خودم ١٩سالمه دارم درس ميخونم
حالا خلاصه زندگيمون رو هواس
و طريقه بارداريم اين بود كا ...م پاره شد و اين الكي گفت نريخت داخل سريع كشيدم بيرون و من به هيچ وجه راضي نبودم
يه دليل دارم واسه نگه داشتن حون دلم واسه ني ني ميسوزه
بنظر شما چيكار كنم من