مشکل روانی دارن ک بدون شناخت قبلی از اول اینجوری بودن . حسودن شاید . ولشون کن با بقیه معاشرت کن
خيلي تحملش سخته عملا تو جمع خودشون همه باهم حرف ميزنن الا من،هزار جور كلاس ميزارن و تعريف ميكنن من تا ميام يه حرف عادي بزنم يا خودشونو مشغول ميكنن يا حرف تو خرف ميارن بدتر از همه اينكه شوهرم همش مدافع اوناست و ميگه توهم خودته
من نميدونستم ولي مث اينكه مادرش خيلي راضي نبوده كه بعدش به خاطر اينكه شوهرم خودش منو معرفي كرده بوده و ميخواسته قبول كردن ،ولي الان سه سال از عقدمون ميگذره
وقتي ميريم اونجا با شوهرم حرف ميزنن و حتي اگه سرش تو گوشيش باشه با اينكه من نشستم صداش ميكنن كه فلاني راستي فلان موضوع اينطوري و اونطوري... اصلا انگار نه انگار كه من نشستم اونج
درکت میکنم. طرز فکر شوهره صد برابر بدتر از رفتار اوناست
هر بار كه ميرم اونجا با يه دل پر غصه برميگردم و ديگه هم به روي شوهرم نميارم چون درك نميكنه ولي واقعا نميدونم وقتي اينكارارو ميكنن من چه برخوردي بكنم،حتي مثلا سر سفره چيزي بخوان كه اتفاقي كنار من باشه اصصصصلا به من نميگن يني كلللللا حتي منو صدا نميكنن