من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.
یک سوال؟چرااینجاهمه یادکترن یادرحال گرفتن مدرک پزشکی تازه پدرومادرشون وکیلن.خیلیاهم مدرک روانشناسی دارن فوق لیسانس کارشناسی ارشد هم که زیادداریم اینجا😐توی خارج ازایران هم زندگی میکنن😐توی همه ی تاپیکهاهم حضوردارن هرساعت ازروزوشب😑 (❤خدایا❤ شکررررررت بابت انتخابم هرچه دارم ازتودارم💝میگه چشمام ازپا درش آورده عینک زدم شمارودرنیاره😎😁) ❤لطفا برای برآورده شدن حاجتم یک صلوات مهمونم کنید🙏❤