2410
2553

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720
2714

نان سنگ و پنیر خیار گوجه

_چرا همیشه به چشمام میگی لعنتی                                      _"نمیدونم عزیزم .......چشمات غرقم میکن.....وقتی تو تیله های زلال چشمات خیره میشم .....یهو به خودم میام میبینم یادم رفته نفس بکشم....چشمات شفافه ....برق میزنه .....خودم تو مردمکش میبینم.....صادقه .....انگار باهام حرف میزنه .....نمیدونم سونیا.....ولی قطعا چشم هات لعنتی ...."                                                                                 بله عکس خودم

هیچی 

  

دلم مي خواهد يک دختر داشته باشم.?دختري با موهاي بلند مشکي و چشم هاي درشت خندان. اسمش را بگذارم "گيسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روي زانوانم و گيسهايش را ببافم تا قلبم آرام بگيرد.حالا که فکرش را ميکنم دلم ميخواهد "باران" هم داشته باشم. دختري لاغر و قد بلند که با صدايي مخملي برايم شعر بخواند. يک دختر تپل و مهربان با گونه هاي سرخ و گرد هم ميخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهايش را با شامپوي سيب بشويم تا حسودي موهاي طلايي خواهرش "گندم" را نکند. آدم براي دختري با موهاي طلايي جز گندم چه اسمي مي تواند بگذارد. معلوم است، "خورشيد"! اصلا خورشيد بايد اولين دخترم باشد و هر صبح که چشمهايش را باز مي کند ببيند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادي" را بيدار کرده و به "نسترن" رسيده. دلم ميخواهد در حياط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هيچ کدام نگويم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هايش شده م. دلم چقدر دختر مي خواهد. روزهايم بي "سحر"، شبهايم بي "مهتاب"، آسمانم بي "ستاره" و زندگي بدون "افسانه" ممکن نيست. تازه يک "ساقي" هم ميخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هايم را برايش بگويم. "رويا" مي خواهم تا انگيزه زندگيم باشد و "آرزو" که دليل نفس کشيدنم. دلم ميخواهد يک دختر داشته باشم. دختري که خودم را توي چشمهايش و آرزوهايم را روي پيشانيش ببينم. هيچ اسمي توصيفش نکند. همه چيز باشد و هيچ نباشد. از هر قيدي آزاد باشد و در هيچ ظرفي جا نشود. رهاي رها باشد! آري، انگار دلم مي خواهد دخترم "رها" باشد..

وای عاشق کوکو سبزیم

بارونو دوست دارم هنوز 🌧🧡چون تو رو یادم میاره💑حس میکنم پیش منیوقتی که بارون میباره👫🥰بارونو دوست دارم هنوز 💓🌈بدون چتر و سرپناه😓☔وقتی که حرفای دلم 😔🙂💔جا میگیرند توی یه آه🌬🚫

هنو هیچی 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز