امروز صبح اول وقت رفتم پرورشگاه شهرمون تا شاید مثلاً خونوادمو پیدا کنم
اولین باری بود که به اون محیط میرفتم
همین که پامو گذاشتم تو حیاط با صحنه های خوبی مواجه نشدم
یه بچه داشت از یکی از کارکنان کتک میخورد
یکی افتاده بود پاش زخمی بود گریه میکرد کسی کمکش نمیکرد
چندتایی هم داشتم میزدن تو سر و کله هم
یکی از بچه ها چسبید به شوهر میگفت عمو توروخدا منو از اینجا ببر😔
رفتیم دفتر رئیسشون یه عصا قورت داده به تمام معنا
یه آدم عصبی که فقط بلد بود جیغ جیغ کنه
آخرشم بهم گفت خونواده به اون خوبی مجبوری دنبال شر بگردی🤕 الان میخوای بری پیداشون که چی بشه؟ یا معتادن یا دزد و قاچاقچی خوشبینانه ترینشم اینه که مردن و بی کسی حالم از الفاظش بهم خورد