دیشب شوهرم سر حرف منطقی که بهش زدم شروع کرد به دعوا و فریاد زدن که با من راجب هیچ موضوعی صحبت نکن که من قلبم مریضه و از این حرفا میگم خوب من مگه چی گفتم که این قدر عصبانی شدی گفتم خوب منم دوست دارم پیشرفت کنم میگی پیشرفت تو مگه چیه مگه قراره چطوری پیشرفت کنی حرف زدو داد کشید منم نمیتدنستم واقعا چی بگم بعدم میگه برو خونه بابات طلاقتم نمیدم همون جا بمون پیشرفتم نکن منم زنگ زدم برای مشاوری که پیشش میرفتم با اونم صحبت نکرد تازه ناراحتم شد که من چرا زنگ زدم میگه تو حق نداری بدون اجازه من بدای کسی زنگ بزنی
همیشه هم منو مقصر میدونه چیزای میگه که ادم خندش میگیره ولی خودش یک جوری ماجرا رو برمیگردونه که میگه من درست میگم تو اشتباه میکنی منم دیگه امروز زنگ زدم برای پدر شوهرم بهش گفتم پدر شوهرم به ظاهر گفت تو نه درست میگی من باهاش صحبت میکنم ولی معلوم نیس اونم بالاخره طرف پسرشو میگیره
واقعا نمیدونم چکار کنم خسته شدم دارم به طلاق فکر میکنم چون با این روش نمیشه با این زندگی کرد
بعدم موقع دعوا خودشو شروع میکنه به زدن
به نظرتون این ادم تعادل روانی داره
تو رو خدا کمکم کنید
