2726
عنوان

کسی هست سرنوشت تلخ منو بشنوه؟

1359 بازدید | 43 پست


بدبختی‌م از اول بود 

۱۴ سالم بود یه زن دیگه اومد مخ بابام و زد 

زنه شوهر داشت 

از شوهرش جدا شد خودش و انداخت به بابام 

زنه معتاد بود بابام رو هم معتاد کرد 

خیلی از دست بابام عذاب کشیدیم 

مامانم و همش کتک میزد دستش ک سرش و شکست

بدبین و شکاک بود به من به مامانم 

از مامانم میدزدید خرج زنش میکرد 

حتی طلاهای مامانم و دزدید برو فروخت واسه زنش خونه خرید 

تنها شانسمون این بود که خونه مون یه اسم مادرم  بود وگرنه همون می فروخت ما رو میزاشت تو خیابونا

تا با شوهرم آشنا شدم‌

از اول ادعای عاشقی داشت ولی میدیدم زیر ابی میره  

خلاصه قسمت بود و بعد از بالا پایین بسیار اومد منو گرفت 

ولی واقعا نمیدونم چرا من..... آخه چرا من... چرا باید منو بدبخت میکرد میاورد تو این غربت و تنهایی 

حتی مادرش گفت اینجا با یکی بوده و میخواسته بگیردش 

ولی آخه چرا من و گرفت نمیدونم 

خیلی سختی ها کشیدم از ری بند و باریاش و با این دختر اون دختز هرز پریدن ها 

خودمم میدونسم‌ انتخابم‌اشنباههه 

ولی نه پدر و مادری بود نجاتم بده 

خودمم‌بااینکه میدونستم‌اشتباهه اومدم‌جلو

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

وقتی نشون بودیم یه شب دیدم مست و گریان و آواز خوان زنگ

زد پرسیدم کجایی گفت جلو در خونه ی داییم 

مامانت کجاس گفت خونه مادر بزرگم 

گفتم تو  کجایی گفت خونه ی داییم

منم میدونستم داییش زندانه این شبا میرفت قلیون خونه ی داییش و میگردوند گفتم یعنی چی زنداییت کجاس گفت اونم‌خیلی خورده خوابیده 

دنیا رو سرم‌خراب شد گفتم یعنی الان تو و زنداییت مست تو یه خونه اید؟؟؟؟ 

اون‌موقع که حالش تو خودش نبود 

فرداش که بهش گفتم و‌دعوا شد خودش و مادرش حمله کردن به من 

که خجالت بکش زنداییاشه عین خالشه 

ولی من میسوختم نمیدونستم چه فکری کنم آخه یه پسر با یه زن که مستن تو یه خونه .....

دعا میکنم به آرامش برسی و دنیا به روت بخنده💙❄

اگرم نخندیدا توکلتو از دست نده خدا بزرگه خودش شاهد همه چی هست این دنیا واسه هیچکس اومد نداشته و دار مکافاته 

فانی و از بین میره 

انشالله عاقبتمون بخیر شه🌿

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ(ع)

خلاصه‌از روش گذشتیم تا‌ چند روز بعد که اومد گفت فلان دختره که ازش بدت میاد گفتم دیکه نیاد قلیونی مون 

گفتم چیییییی مگه اون اونجا کار میکرد من نمیدونستم

گفت اره 

این دختره کهومیگم قبلا دیده بودم تو دیسکو خودش و چسبانده به شوهرم و شوهرم به طرز بدی بغلش کرده از پشت عکس گرفتن گذاشتن فیس بوک

من بهش گفته بودم وقتی جدی شدیم که با این هرزه ها قطع رابطه کن که اونم دروغی از فیس بوک پاک کرد ولی با تلفن هنوز ارتباط داشت  

باز سر این دعوا و اینم انکار که من نیاورده بودم کار کنه خودش اومده پیش زنداییییم و .....

خلاصه دعوااااااااا و دوباره انکار و رد کردیم 

باز آخر که فهمیدم خونه شو بهواین دختره و دوست پسرش اجازه داده گفتم‌تموم زیر ابی رفتن دیگه بسته 

که پاشد اومد و همش صحبت و ....

البته من خودمم دلم گیر بود تو بد دو راهییییی بودم از یه طرف نمیتونستم دل بکنم ازش از طرف دیگه نمیتونستم هرز پریدن هاشو هضم کنم مطمئن بودم اکر باهاش ازدواج کنم یا بدبخت میشم یا طلاق میگیرم 

ولی بیشتر با اصرارای مامانم حتی منو کتک زد گفت خودت پیدا کردی آوردی ولی غلط کردی من میدمت 

بابام هم چون میدید مشکل من و شوهرم مشکل اون و مامانمه 

میگفت از یه طرف نمیخوام جوری که من سوختم اوایل زندگی تو هم بسوزی از طرف  دیگه تو ازدواج کنی بدی المان تو کل شهر می پیچه!!!!@@ 

خلاصه اسنوشد که من نفهمیدم چطور شد نشستم پای سفره ی عقد

بعد که عقد کردیم اومدم‌تو خانوادش چیا دیدم ....

یه خانواده بی بند و بار ...

فک کن شوهر من به سینه ی‌ عمش دست میزد 

حتی به قسمت های پایین 

بعدشم میگفت میخوام اذیتش کنم نیشگون میگیرم دیگه نگاه نمیکنم که کجاشه! 

جلف بازی هاش با دختر عمه هاش 

فک کن با دختز عمه ش قلیان میکشید مشروب میخورد 

مست‌میکرد می گرفت غلغلکش میداد بعد دختر عمش بهش میگفت اهههاهه عوضی ولم کن دیگه اینم‌خوشش میومد میخندید 

ولی این عوضی و من بگم‌ با مشت و لگد میاد تو دهنم 

فکر‌کن همیشه تو جمعشان تنها بودم‌

یاومیرفت بغل عمه هاش می خوابید 

یا با دختر عمه هاش جلف بازی درمیآورد 

یه بارم سر همین دعوا شد کار به خانوادش و باباش کشید جواب اونا هم‌این بود خانواده ی ما همینه ما همه زن و مرد با هم‌راحتیم!!

بعد روز عروسی که رسوایییی باز آورد تا خرخره خورد مست شد 

دیگه هیج زن و دختری نموند تو فامیلش که باهاش نرقصه بغلش نکنه ماچ نکنه 

حتی رفته بود دست دختر دوست مامانم و گرفته بود پاشید برقصید 

ابروم جلو همه رفت 

تو عروسی نه رقصیدیم نه چیزی 

عکس بود که خاله ی مامانش اوند با ما عکس بگیره 

من که عروس بودم‌ول کرده موندم پشتش رفته دستش و انداخته دور کمر دختر خاله ی مامانش عکس گرفته 

موقع شام که یه دیقه اوند نشست کنار من بهش گفتم عروسی واسه کی گرفتی 

گفت واسه تو 

گفتم‌کاسه کی نود ملیون خرج‌کردی 

گفت تو 

گفتم مگه ازت خواهش نکرده بودم این یه روز خودت و کنترل کنی جلوی خودت و بگیری که امروزم خراب نشه 

پس‌چرا این رفتار با دختر عمه و بقیه چی بود 

باورت نمیشه برگشت بهم گفت چی زر زدی؟ میخوای پاشم قاطی کنم ابرو ریزی کنم عروسی و بهم بزنم ؟ میخوای پاشم ؟ پاشم 

؟؟؟

همینجوری صداش و میبرد بالا منو از ترس ابرو ریزی گفتم غلط کردم بشین هر کاری میخوای بکن 

بخدا فکر میکنم میگم اینا نشونه بود خدا میخواست بگه خودت و خلاص کن ک تو جهنمی که الان‌هستم نباشم

2706
ارسال نظر شما
2687