2726
عنوان

دیگه نمی کشم....

421 بازدید | 32 پست

خسته شدم از این که واسه شوهرم هیچی نیستم 

امشب مادرش سردرد داشت 

خودم زنگ زدم بهش گفتم سرنگ بخر بیار واسه مامانت آمپول بزنم 

اوند خونه دستور داد برو واسه مامانم آمپول بزن 

یه لحظه دلم گرفت 

چون یادمه یه بارم خودم دندون کشیده بودم بیرون بود زنگ زدم گفتم  از داروخانه مسکن بخر بیار گفت دوره نمیتونم برم.یا یه بار که آنفولانزا گرفته بودم نصف شب از درد استخونام بلند شدم هرچی بیدارش کردم گفتم منو ببر دکتر بیدار نشد

بهش گفتم خوبه این سری یادت موند حالا اگر من گفته بودم می گفتی نشد یادم رفت ...

که دهن کثیفش و باز کرد که چه گ...وهی خوردی اول مزه مزه اش کن 

ولی وقتایی که میریم شهرشون میشه آمبولانس عمه و مامان بزرگش

خسته شدم انقدر که به من بی توحهه و اولویتش خانوادشه 

خیلی تنهام خیلی 

خیلی بدبختم 

نه پدری دارم نه کسی 

فقط یه مادر که خیلی ازم دوره

خدایا چی میشد منم یه مرد خوب قسمتم میشد و یه زندگی با عشق داشتم...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

غصه نخور .

ایشالله همیشه سالم باشی که محتاج شوهرت نشی .


ایشالله ننه ش همیشه مریض باشه و شوهرتم براش هی دارو بخره

خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده  بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان  بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی  برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن 

اون قسمتی که گفتی امپول بخر خوب کردی ولی بعد نباید میگفتی من میگفتم نمیخریدی

اگه زنوگیتو دوست داری باید شوهرت با خوبیات شرمنده کنی خودش بفهمه .با گفتن نمیشه گارد میگیرن

تو دنیا فقط یکی هست که واسه من نفس میکشه اونم دماغمه😐تموم شد و رفت
عزیزم الهی بگردم .چقدر بی رحم واقعا دکتر نبردت؟مگه ازدواجتون به خواستش نبوده؟چرا اخه.؟

چرا به خواست خودش و با مخالفت شدید خانوادش بود

چون هیچ تفاهمی نداریم یجورایی از هم زده شدیم از یه ورم خانوادش خیلی از من بهش بد میگن منو از چشش انداختن 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز