من یه جاریام فوق روانشناسی خونده از بس همه چیزا از بعد روانشناسیش نگاه میکنه و حرف میزنه دلت میخواد سرتا بکوبی به دیوار من که هر وقت جایی باشم که اونم باشه اصلا تیرسش نمیرم میرم تنگ شوهر میشینم و الکی چرتا پرت میگم به شوهر وای یه بار باهاشون رفتیم مسافرت تو یه ماشین بودیم علنا داشتم روانی میشدم مغزما خورد
یه گل دارم دوستش دارم منتظر دومیشم