دوست من دختر خوبیه چند ساله ازدواج کرده دوتا بچه داره یه دختر8ساله یه پسردوساله. باعشق ازدواج کرد با کسی که انتخاب خودش بود ولی تو تمام این سالها مشکلی تو زندگیشه که نه تنها حل نشده بلکه هر سال مشکلش پیچیده ترم میشه.
شوهر این دوستم تک پسره وبه شدت به خانوادش وابستس تمام توان وتمرکزش رو گذاشته برای حل مشکلات خواهراش وپدر ومادرش درصورتی که الان همه خواهراش ازدواج کردن و رفتن سر زندگی خودشون .
دوستم میگه وقتی رو که باید برای ما بزاره صرف خانوادش میکنه دلسوزیهای بیش از حدش برای خانوادش باعث شده واقعا از زن وبچه خودش غافل بشه مثلا اگر دوستم بخوادجایی بره به بهانه کار ومشغله کاری میگه وقت ندارم خودت برو حالا هر کاری باشه حتی دکتر بچه ها ولی اگر یکی ازخواهراش براش کاری پیش بیاد کارو تعطیل میکنه ودربست در اختیار شه.یا مثلا بیرون رفتنی وفتی دوستم یا بچه هاش بخان چیزی بخرن میگه که پول کمه وفعلا نمیتونم بخرم براتون ولی اگر همین وسیله رو خواهرش بخواد براش میخره یا اینکه دوستم میگفت وقتی یه لباس جدید میخرم وقتی میخوایم بریم خونه خواهرش ازم میخواد اونارو نپوشم که مباداخواهرش ببینه و دلش بخواد ونتونه بخره وناراحت بشه .
والبته همه اینا درمورد پدر مادرشم هست یعنی حاضره از شکم زن وبچش برنه که زده برای حل مشکل پدر ومادرش که ضروری هم نبوده اون مشکل واین درحالی که پدر ومادرش وخواهراش اینقدر هوای پسرشون وزن وبچه اش وندارن وهمیشه اولویت با خواهر شوهراش بوده تو خونه پدر شوهرش وحالا خیلی چیزای دیگه که الان واقعا نمیشه نوشت.
خلاصه دوستم واقعا خسته شده ومیگفت دیگه نمیکشم والبته لازمه اینم بدونید که دوستم تمام مسئولیتهای خانواده رودوش خودشه چون شوهرش تقریبا فقط شبها اونم خیلی دیروقت میاد وصبح زودهم میره وباوجود تمام زحمتهایی که این دوست من میکشه یعنی هم خونه داری هم بچه داری هم خرید خونه هم دکتر بچه ها وخیلی کارهای دیگه که تنهایی رودوششه هیچ امتیاز واختیاری تو زندگی نداره یعنی شوهرش این اجازه رو بهش نمیده وصحبت کردن هم باهاش فایده نداره چون اصلا کوتاه نمیاد وتادلت بخواد اهل بحث کردنه 0 وخسته نمیشه وآخرسرم حق به جانب همه چیز رو به نفع خودش تموم میکنه.
حالا دوستم ازمن خواسته تا مشکلش رو اینجا مطرح کنم وازتون راهکار خواسته که چیکارکنه تا واستگی شوهرش به خانوادش کم بشه وبیشتر به زندگی خودش توجه کنه واینقدر خودش روحامی خانوادش ندونه ودر ضمن چیکار کنه که شوهرش به حرفش باشه و لااقل انصاف داشته باشه باهاش ؟؟؟؟
لطفا اگر تجربه مشابهی دارید که به نتیجه خوبی رسیده یا راهکاری بلدین دریغ نکنید خدا خیرتون بده.
در ضمن همه رو پست اول نوشتم که زباد معطل نشید