خانما شما ها شوهراتون باهاتون دعوا میونه بخاطر کار خونه و غذا و این چیزا
من دوتا بچه دارم یکی چهار سال یکی یک سال خونمم تا میتونم تمیز نگه میدارم و همیشه شعی میکنم همه چی خونگی درس کنم مثل کیک بستنی لواشک مربا ترشی و انواع غذاها و . .ولی اصلا جلو چشمش نیست ولی تا کوچک ترین اشتباهی کنم کلی غر میزنه من دیگه نمیدونم چکار کنم ''''
نه غر نمیزنه..فقط من خستم میشه گه گداری..غر میزنم😆
برا همینه دیگه انقد که زیادی بهش رسیدی
من پسرم ۱۶ ماهشه خونمون همیشه ترکیده هفته ای ۳ ۴ بارم غذای بیرون یا حاضری
البته شاغلم هستم
ای خواهر همه همینطورن منم مث خودت بستنی لواشک و مربا و رب و خیارشور و .... خودم درست میکنم آخر میگه مگه چکار میکنی تو خونه ؟خونه ام مث دسته گل
بیخیال یه حرفی زده همسر منم چندشب پیش از این حرفا گف من خیلی ناراحت شدم خودش از دلم درآورد
من بچم س ماهشه و دست تنهام کم میارم ب شوهرم غرمیزنم اونم یکمی کمکم میده، اینروزا بخاطر فشار و استرسام خیلی غرغرو شدم گاهی خودمم ناراحت میشم
عزیزم خانومی کردی پرو شده مردها اگر تو خونه کاری انجام بدی بار اول دوم میگن دستت درد نکنه بار سوم دیگه وظيفه محسوب میشه اگر نکردی غر میزنن یه مدت باید عادتش بدی که تو وقت نداری کار کنی بچه ها زمان می برن بزار خونه بهم ریخته بمونه هر چند وقت یه بار کیک اینا درست کن بگو بچه ها نمیزارن بزار از بیرون بگیره تا قدر عافیت بدونه
چون خیلی کامل بودی بد عادت شده یه بار یه روانشناس صحبت میکرد گفت بعضی وقتا بذارید خونه نا مرتب باشه یعنی وقت نکردید عذاب وجدان نداشته باشید همسرتون عادت نکنه همیشه همه چی سر جاش باشه تازه این بچه ها با این سن کم مگه می ذارن خونه تمیز بمونه
چ کدبانو زرنگی ماشالا.با دو بچه‌و مربا وکیک و...خانگی....من یکی دارم23ماهه...اینقد خستم میکنه.غُر هم میزنم سر شوهرم...گاهی از بیرون غذا میگیریم
پسرم 16ماهشه نه صبحونه میخورم نه نهار چون نمیرسم فقط شام میزارم اونم بخاطر همسر چون نمیرسم پسرم شلوغه خونه رو بهم میزنه کشوهارو خالی میکردم وسط جمع کردم حالا خود کشوهارو در میاره کلا برا خودم وقت ندارم خواب ندارم روزی شش بار جارو برقی میکشم بازم کثیف میکنه باز تو خوبی😭😭😭😭😭
همین دیگه خودمم همینو میگم بخدا دیروز از ساعت هشت صب تا ده فقط آب ده کیلو سیب گرفتم و نربا تمشک درس کردم شربتشم غذاهم آماده کردم بچه هامم مدام اذیت و ب پام چسپیده بودن بماند ک چند بار تا اون آب گرفتم کل آشپزخونه رو نابود کردن و تمیز کردم شوهرم برگشته میگه بسه کم گدشی دست بگیر یکم ب زندگیت برس خونت گند ورش داشته از صب چکار کردی بخدا از صب کار کردم مث جنازه افتاره بودم حالا حرفش این بود ک رو پله ها رو چرا تا پاگرد پایین کشیری تا آخر نکشیدی
الیس جان منم دقیقا همینه پسرم ولی من خیلی بدبختم اصلا شوهرم این چیزا رو نمیبینه بخدا دلم برا خودم انقد میسوزه ک نگو
