شام خونه ی خواهرشوهرم بودیم یکی ازشبکه های یاه ست بود.یه لحظه چشمم افتاد به تلویزیون دیدم چن تا مَردن دارن یه جور مسخره ای میپیچن به هم.بالاتنه شون هم لخت بود.برگشتم پدرشوهرمونگاکردم انقد خندیدم.بنده خدا حوصله هم نداره اصلا یجوری نگام کرد دنبال کنترل گشت ک نگو
من هم چنان خندم میگرف هی فرت و فرت میخندیدم.چرااا آخههههه#!!!!
بخدا هنوزم خندم میگیره