لونا_استنلی

مدیر

عضویت: 1397/10/03

تعداد پست: 565

عنوان

خواهرم بالاخره تا حدودی بهم گفت که شوهرم بهش چیا میگفته

| مشاهده متن کامل بحث + 9387 بازدید | 210 پست

قضیه خیانت شوهرم که چند روز پیش لو رفت رو تو تاپیک های قبلی گفتم

شوهرم اصرار داشت من به خواهرت پیشنهاد بد ندادم

ولی خواهرم امروز چند جمله از حرفاشو گفت

بهش گفته بوده من تنها دوست پسرتم اگه با کسی ببینمت سرشو میبرم

گفته بوده علایقت با روح و روان من بازی می‌کنه(خواهرم عاشق ورزشه و رشتشم تربیت بدنیه,شوهرمم کل عمرشون ورزش کرده)

بهش گفته بوده تو می‌دونی اگه آدم یکی رو خیلییییی دوست داشته باشه باید چیکار کنه؟؟

باهاش دست داده بوده، تو خیابون دستشو گرفته بوده و چند بار رسونده بودتش کلاس و گفته بوده به من نگه

1398/05/23

19:31

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

mfas

عضویت: 1397/08/24

تعداد پست: 2591

به نظرن قبل از هر کاری یه مشاور ه برو و خواهرت هم کم مقصرنیست

یا قاهر العدو یا والی الولی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی ع

1398/05/23

19:39

2 نفر لایک کرده اند ...

نرگسِ_او

عضویت: 1396/10/11

تعداد پست: 26145

می‌گفت عذاب وجدان داشتم و میخواستم بگم اما نمی‌تونستم از اون قضیه به بعد دیگه نیومد خونمون بعد یهو ...

فقط یه نکته ای امکانش هست رو هم ریخته باشن تا تو جدا بشی با هم مزدوج شن از ما گفتن مهرتو نبخش ((:

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم تا بیاید علف خستگی ام را بچرد (:

1398/05/23

19:40

7 نفر لایک کرده اند ...

راحیل 65

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه

shiny777

عضویت: 1397/11/25

تعداد پست: 11985

می‌گفت عذاب وجدان داشتم و میخواستم بگم اما نمی‌تونستم از اون قضیه به بعد دیگه نیومد خونمون بعد یهو ...

حتی اگه ب شما هم روش نمیشده بگه باید یجوری رفتار میکرد که بار اول ب بار دوم نکشه

یبار تو جمع دوستام به یکی گفتم سفسطه نکن عزیزِ من گفت چی؟ گفتم سفططه نکن😐 گفت یبار دیگه بگو🤨 گفتم سسفطه نکن😶 هیچی دیگه دوستیمو باهاش بهم زدم لعنتی خیلی پیگیر بود😕

1398/05/23

19:41

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان_پسر_کوچولم

عضویت: 1397/01/23

تعداد پست: 2277

چيكار كرده مگه منم بودم نميگفتم شايد خواهرم شرايط جدا شدن تداشته باشه يا اصلا در نهايت ...

میتونست وقتی که میاد دنبالش تا برسونه کلاس، سوار ماشینش نشه. وقتی که بهش دست زد و گفت به خواهرت نگو. دختر 20 ساله باید عقلش برسه منظورش چیه. باهاش برخورد جدی کنه. کلا خواهره هم بدش نمیومده به نظرم

1398/05/23

19:41

4 نفر لایک کرده اند ...

hadiyezahra

عضویت: 1398/04/10

تعداد پست: 923

فقط یه نکته ای امکانش هست رو هم ریخته باشن تا تو جدا بشی با هم مزدوج شن از ما گفتن مهرتو نبخش ((:

یعنی تااین حد زیرآب خواهرشو بزنه وخونه خرابش کنه

1398/05/23

19:42

2 نفر لایک کرده اند ...

لونا_استنلی

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/03

تعداد پست: 565

همونی که گفتی همسرم تو رختخواب خواهرم بود؟! خواهرم سادس؟!

نهههه

1398/05/23

19:42

1 نفر لایک کرده اند ...

نرگسِ_او

عضویت: 1396/10/11

تعداد پست: 26145

یعنی تااین حد زیرآب خواهرشو بزنه وخونه خرابش کنه

یس

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم تا بیاید علف خستگی ام را بچرد (:

1398/05/23

19:42

0 نفر لایک کرده اند ...

لونا_استنلی

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/03

تعداد پست: 565

خواهرت چندسالشه؟منم تجربه شودارم

میشه بگی تجربتو

خواهرم ۲۰

1398/05/23

19:42

0 نفر لایک کرده اند ...

khanomeaghaseyed

عضویت: 1397/04/10

تعداد پست: 19602

نهههه

خب خداروشکر

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ سوره بقره آیه ۱۸ ((لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ))

1398/05/23

19:43

1 نفر لایک کرده اند ...

آبان9465

عضویت: 1398/05/08

تعداد پست: 1920

بابا ول کنید این خواهر بدبختو.

ده سالش بوده این آقا دامادشون شده.

اگرم ب خواهرش نگفته حتما نگران زندگیش بوده.

شوهرت خیلی ادم هوس بازیه ک از خواهر زنش نگذشته

1398/05/23

19:43

5 نفر لایک کرده اند ...

hadiyezahra

عضویت: 1398/04/10

تعداد پست: 923

یس

من که دارم شاخ درمیارم

1398/05/23

19:43

1 نفر لایک کرده اند ...

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2540

من 20 سالم بود دوتا بچه داشتم.حتما حالیش بوده چخبره

رو هم ریختن جداشی.زیاد ازین چیزا دیدم

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1398/05/23

19:43

1 نفر لایک کرده اند ...