گفتم بچه نمیخوام بداخلاقی میکردو اذیتم کرد بعد۸ماه شدم
چون بداخلاقي ميكرد بچه دار شدي؟دليل ات واقعا مسخره است به جاي اينكه فكري به حال زندگي ات بكني با بچه دار شدنت بيشتر خودتو گير انداختي تو اين زندگي از فردا هم اداي مادرهاي مظلوم رو درمياري كه كتك ميخورن و به خاطر بچه هاشون صداشون درنميادش در كل از ماست كه برماست
خدایی وضع جامعه اینقدر خرابه؟ این خانمایی که کتک میخورن از اطرافن یا شهرهای بزرگ و پایتخت؟؟؟
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
عزیزم شاید اطرافیانت تو زندگیشون این مشکل رو دارن ولی به زبون نمیارن من خودم احدی از خانواده ...
عزیزم بله متاسفانه خیلی نا حقی ها در حق زن میشه اینجا اما بحث ساینه که نکنه بعضی بخوان از حال و روز زنهای واقعی که کتک خوردن در حقشون ظلم شده سو استفاده کنن و تو محیطی مثل نی نی سایت که اکثرا خانمهای جوون یا مجردن یجوری این موضوعات رو عادی جلوه بدن که اره اگر یه موقع کتک خوردی چیزی نیستا اصلا عادیه نخوری عجیبه!
الهی به حق بزرگی نامت و بخشندگیت مارا غرق در سلامتی،خوشبختی،آرامش،سعادت،عشق،وفاداری،ثروت،رحمت،برکت و روزی....بفرما🙏🏻
مادربودن حس عجیب و غریبی است💜. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.❤️👶🤱اااااارررری اینگونه است مادربودن... 😍من فقط عاشق اینم ک عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا ب جای تو بمیررررم..
چاره ندارم.بابام نمیزاره جداشم.و جرات تنها رفتن تودادگاهو...ندارم
دفعه اول برو دادگاه .بعد راحت ترمیشه...این مرد از ترس تو از طلاق باخبره که اینطوری میتازونه....باترسات روبه روشو ..
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟