جمعه رفته بودم خرید
یه خانمی با یه دختر بچه چهار پنج ساله میرفتن
دختره گریه میکرد و چیزی میخواست
یدفعه مادرش بهش گفت اگه گریه کنی بابات صدات رو بشنوه همینجا وسط خیابون میزنه جفتمون رو ناقص میکنه
بیچاره بچه لال شد اصلا
دلم میخواست یه چیززی به زنه بگم ولی حوصله بحث نداشتم