داستان شاغل شدن من ... صبر و ظفر دوستان قدیمند ... بر اثر صبر نوبت ظفر آید

در طول دو ترم اول شاید 4 یا 5 جای مختلف برای کار رفتم .. از تایپیست بگیرید تا بازاریاب .. هیچکدوم نشد .

ترم سه بودم که روی برد دانشگاه یه آگهی کار پاره وقت دانشجویی دیدم .. اونقدر کوچک بودم و اونقدر غیر مستقل که پدرم همراهم اومد ... فکرش رو بکنین حتی توی مصاحبه .. خلاصه نهایتا بعد یکی دو ماه من رفتم سرکار بدون پارتی... .. برای شغل شخیص تلفنچی .  .. برای کسی که با رتبه ی سه رقمی وارد یکی از بهترین دانشگاه های کشور شده این کار  یه جورایی کسر شان بود .... روزهای اول هر روز کلی گریه میکردم .. من مسئول پاسخگویی به کسانی بودم که در جریان حوادث آسیب دیده بودن و شرکت مورد نظر خسارتشون رو پرداخت نمیکرد .. دیگه فکرش رو بکنین با چه آدمهایی روبه رو بودم.. انواع و اقسام فحش های ناموسی و غیر ناموسی رو شناختم  ..  

تحمل داشته باش 

.. بعد از 6 ماه به علت دقت و صبر بالا بخشم عوض شد و شدم کارشناس نظرسنجی مشتری.. یه لول بالاتر با تنش کمتر ...

 و البته توی این 6 ماه خیلی صبورتر شده بودم

 اون روزها تمام دلخوشی من این بود که دیگه پول تو جیبی نمیگیرم و خودم شاغل هستم .. یادش به خیر اولین حقوقی که گرفتم سال هشتاد و نه 125 هزار تومان بود ! این شیرین ترین پولی هست که در زندگیم به دستم رسیده  . باور کنین برای اون موقع هم این پول کم بود اما من میدونستم یه شبه نمیتونم کار عالی پیدا کنم . من سه سال اونجا بودم و بعد تو سایت یکی از شرکتهای صنعتی که توش کار میکردم دیدم آزمون استخدامی دارند .. آزمون دادم و قبول شدم . باز هم بدون پارتی ... رفتم مصاحبه و از بین 63 نفر قبول شدم .. بدون پارتی

چاره ای نبود 

با شادمانی بسیااااار رفتم سر کار جدید ... 1 و نیم ساعت صبح و 2 ساعت عصر توی راه بودم . سه تا خط مترو و یه تاکسی ...

 رفتم سر کار و افتادم گیر یک آدم عشق رئیس بازی .. تا سه ماه خون من تو شیشه بود ... هر اشتباهی میکرد میگفت فلانی کرده .... پشت تلفن به شعب دیگه میگفت فلانی کارمند منه ... در حالی که من اون موقع کارشناس بودم اون خانم هم کارشناس بود .