سلام دوستان
دیدم یکی از تاپیک ها در مورد شغل هست و دوستان اکثرا از بدی شغل ها و بیکاری گفتن .. گفتم داستان موفقیت شغلی خودم رو بزارم تا دوستان روحیه بگیرند ...
من 18 سالگی با رتبه خوب وارد دانشگاه نسبتا خوبی شدم ... از همون اول من دنبال کار بودم .. ینی از همون ترم اول .. یادش بخیر یه جا رفتم مصاحبه ... همه از من بزرگتر بودن ... توی مصاحبه آقایی که بعدا هم شد استاد خودم توی یکی از درسهای دانشگاه خیلی با تعجب نگاهم کرد و گفت دخترم شما ترم چندی ؟ گفتم ترم یک .. گفت ولی ما گفته بودیم دانشجو ترم آخر میخوایم .. گفتم میدونم ولی من خیلی به کار نیاز دارم .. خلاصه برای اینکه دل من نشکنه چارتا سوال پرسید و به همکارش نگاه کرد و گفت این دختر خانم مطمئنا خیلی زود یه جای خوب شاغل میشه اما فعلا ما نمیتونیم باهاش همکاری داشته باشیم