من برای تعیین گروه خونی رفتم آزمایشگاه دو بار ازم خون گرفتن انچنان استرسی بهم وارد کردن فکر کردم سرطان گرفتم ازشون سوال میکردم میگفتن باید دکتر آزمایشگاه بیاد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چه خوب فکر میکردم من اینجوریم چند روز پیش رفته بودم خون بدم تا خاست سرنگ و نزدیکم بیاره اشکام سرازیر شد انقد خندیدن و نصیحت میکردن منم گریم شدید تر شد اومدم بیرون از اتاق شوهرم بیچاره چشمامو دید شوکه شد فکر کرد چه بیماری دارم که معلوم شده بخاطر اون گریه میکنم بعد که گفتم بخاطر ترس از آمپول بوده چند روز مسخره میکرد