شوهرم و خواهرش فقط هستن دیگه خواهر برادر ندارن خواهرش از من پنج سال کوچیکتره اما خیلی ادا در میاره و حسوووووده
مادرشوهرمم موزیه و قهرووو
کلا مخالف بودن و بدون اونا عقد کردیم چون خیلی سنتین و شوهرم منو میخواست و اصلا درباره یسنتاشون با من حرف نزده بود خیلی برو بیا دارن خونه به خونه فامیل و همش حرف مردم براشون مهمه و عجیبن
و تو دو شهر مختلفیم شوهرم با من تو شهرمون زندگی میکنم خونوادم خیلی دوستش دارن
واسش کم نمیذارن ولی برعکس خونوادش من هرکاری واسشون کنم اصلا چششونو پرنمیکنه برعکس میخوان من اونطور رفتار کنم که اونا میخوان بقیه رو مینوبیمشما قضاوت کنین