باردارم . هفته ۱۷ . شوهرم هیییییییچ جا نمیراره برم فقط خونه مامانم و مطب دکتر . تو این ۱۷ هفته هیییییچ جا نرفتم همش میگه باید مواظب بچه باشی اخه دکترم گفته استراحت نسبی داشته باش فک میکنه فقط باید تو خونه افتاده باشم . جالبه منو اگه حالم بد باشه میبره خونه مامانم بعد خودش با مادرشو خواهراش میره گردش و تفریح و مسافرت حتی ....
تولد داییمه . یه تولد توووووپ که زنداییم الان یکماهه داره تدارک میبینه و همه منتظره تولدشن و کل فامیلاااا دعوتن .
دیشب داشتم لباس پرو میکردم که چی بپوشم برگشت با تعجب گفت مگه میخای بری ؟ نباید بری ؟ باید به فکر بچه باشی . داری احساسی برخورد میکنی به خاطر بچه باید این چند ماه از تفریحاتت بزنی بعد تو میخای بری تولد . زنگ بزن به زنداییت عذرخواهی کن بگو ما نمیتونیم بیایم
من ناراحت شدم گفتم یعنی چه من میخام برم . شروع کرد دادو بیداد و فحش دادن تو گه میخوری میخای بری رفتی از اون ور برو خونه بابات . بعدن بیا بچه رو تحویل بده خودت گورتو گم کن خونه بابات 😳
خیلی ناراااحت شدم دلم خیللللی شکست . خودش منو میبره خونه مامانم میره گردش با فک و فامیلاش بعد به من میگه به خاطر بچه باید از تفریحاتت بزنی . خیابونی هستی که دوست داری همش تو خیابون بچرخی 😳
دبشبم قهر کرد رفت خوابید گفت حق نداری بری . نمیزارم بری . حالا اونجا اسانسور داره و من فقط یک جا نشستم فقط میخام برم دیدن فامیلا دلم پوسید تو خونه . میگه نع حالا فامیل دوست شدی واسه من . حق نداری بری . گفت فردا زنک بزن به مامانت بگو شوهرم نمیراره من نمیام .
لجم دراومده ... من میخام برم . شما جای من بودین میرفتین یا خرف شوهرتونو گوش میدادین ؟ من مشکلی ندارم خدا رو شکر . الان دوماهه منتظره این تولدم 😭😭