صفحه دکتر احمد حلتو باز کردم ، پستی گذاشته بود از یه هوای نمناک و ابری از شمال و اهنگ ناردون مازیار فلاحی روش که میخوند هنوز دلتنگیه قدم زدن با تو رو دارم ...یاد اخرین دیدار با همسرم افتادم تو شمال ، هوا ابری بود با نم بارون ، با هم تو کلبه جنگلی نشسته بودیمو بیرونو نگاه میکردیم اون روز هیچ وقت فک نمیکردم بخواد رهام کنه قرار بود بریم سر خونه زندگی مشترکمون 😔حالا هر روزم با گریه آغاز میشه ، با فکر کردن به اون روزای کوتاه که زود گذشت اماخاطرش برای من تا اخر عمرم خواهد ماند، هر شب که میخوام بخوابم با خودم میگم الان یعنی به کی شب بخیر عزیزم میگه ، قربون صدقه کی میره ،کیو دوست داره، صبحا به عشق گفتن صبح بخیر به کی از خواب بلند میشه؟😔ایرادی نداره با اینکه بد کرد ولی ایشالله خوش باشه که طاقت ندارم خار تو پاش بره😔خودشو ندارم اما خاطراتشو که میتونم نگه دارم😔اینجا بعد از اون آسمون دل من همیشه ابریه😔