شوهرم از دیروز صبح تاظهرامروز شیفت بود
ناهار پختم داداش کوچیکم خونمونه
تا ساعت۴وایسادیم شوهرم بیاد ناهار بخوریم
زنگ زدم جواب نداد ۱۰بار زنگ زدم جواب ندادم بخدا نگران شده بودم
زنگ زدم منزل مادرش مادرشوهرم برداشت گفت نه اینجا نیس اما حس کردم دروغ میگه
دوباره زنگ زدم شوهرم جواب نداد
داداشمو فرستادم بره در خونشون ببینه ماشینش اونجاس یانه اومد گف آره
خون خونمو میخورد
دوباره زنگ زدم جواب نداد
آخرسر زنگ زدم دوباره خونه مادرش خودش برداشت
گفتم من تاالان ناهار نخوردم بخاطره تو
پریودم ولی تاالان صبرکردم اونوقت تو جواب نمیدی