ما چهارتا خواهر برادریم . من از همشون بزرگتر بودمو بابام تو۲۱ سالگی در حالیکه که هییییچی از زندگی نمیفهمیدم شوهرم داد و دیگه هم درس نخوندم بعد از لیسانس . ولی خواهر و برادرام الان نزدیک ۳۰ سالشونه و مجردن و دانشجوی دکتران و شاغلن و با پول بابام مسافرت و گردش و تفریح و خرید میکنن. بابام وضع مالیش خیلی خوبه خدا رو شکر . شوهرمم تو شرکت خصوصی کار میکنه و حثقوقش ۲ تومنه و وسط ماه نشده تمومه .
دیشب خونه بابام جمع بودیم . بابام عادت داره همیشه منو جلو جمع خوردم کنه چون باهم نمیسازیم اصلا . گفت تو بچه های من از همه تنبل تر و بی عرضه تر مریم بود . یادمه اولین روز که رفت دانشگاه با خوشحالی گفت من میخام دکترامم بگیرم ولی به زوووور پول و رشوه و دستمال زدن استاد لیسانس گرفت . بعد همه زدن زیر خنده . دوباره ادامه داد همه ی بچه هام دکترن به جز مریم . دستشون تو جیب خودشونه به جز مریم . خجالت میکشم بگم مریم دختر بزرگمه . خیللللی لجم در اومد . همه هم مدام مبخندیدن .
یهو زد به سرم با گریه گفتم مقصر تویی چرا منو ۲۱ سالگی شوهر دادی ؟ چرا بقیه رو ندادی ؟ منم اگه شوهر نکرده بودم الان دکترا داشتم شاغل بودم دستم تو جیب خودم بود نه اینکه بشینم ظرف بشور ناهار درست کنم و دو دوتا چهارتا کنم از چیم بزنم اخر ماه کم نیاریم . بابامم گفت اره گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده . و مامانم واسطه شد دیکه بحثو ادامه ندادیم .
شب شوهرم اومد . بابامم لج کرده بود هی از شوهرم تعریف میکرد میگفت مریم باید تو رو بپرسته اینقد خوبی . مریم خاک زیر پات باید باشه . مریم باید دست و پای مادرتو ببوسه که همچین پسری تربیت کرده . مریم باید خدمت تو و مادرتو بکنه ... خیلللی لجم در اومده .
نمیدونم چیکارش کنم ... باردارم استراحت مطلق . مامانم نمیتونه خونم بیاد مجبورم برم خونه ی مامانم اینا چون حالم بعضی وقتا واقعا بد میشه . بابامم میره رو مخم با حرفاش. همیشه این حرفا رو میزنه و منو جلو خانوادم و شوهرم له میکنه . بهشم میگم میگه حقته تو . نمیدونم چیکار کنم . شما باشین چی به باباتون میگین ؟ چیکار میکنید اصلا ؟ هووووف