اومدیم سفر . با خواهرم و شوهرش و بچش و شوهرم .
اجیم و شوهرش خوابیدن . بچش اومد پیش ما هی اذیت کرد اولش باهاش بازی کردم و گفتیم و خندیدیم . خوابم گرفت . من خوابم برد شوهرمم خوابید قبل از من . با صدای بلند اجیم ک داشت با تلفن حرف میزد بیدار شدم دیدم دارن با شوهرش چایی میخورن . شوهرم نبود . بچش گفت خاله عمو رفت بیرون . زنگ زدم ب شوهرم گوشیش تو اتاق بود صداش دراومد گفتم نبرده گوشیشو . بعد رفتم سر کمد دیدم لباس بیرونی هاش ک اینجاست . رفتم طبقه بالا دیدم شوهرم اومده بالا خوابیده !!!!
بچه اش بدو بدو اومد بالا گفتم چرا دروغ گفتی گفت دوس دارم و هی اذیت کرد گفتم برو پایین اومد تو پله ها بلند گفت تو ب من و بابام فوش دادی!!!!!! منم عصبانی شدم دعواش کردم ب اجیم گفتم ۱۰ سالشه و تربیت نداره من اصلا بهش فوش ندادم . از بس اذیت کرده شوهرم اومده بالا خوابیده بعدم دروغ میگه ک رفته بیرون حالا میگه فوش دادم !
بعدم با بچش و شوهرش رفتن بیرون ما بالا بودیم زنگ زد ب گوشیم گفت میاید بریم منم با لحن ناراحت گفتم شوهرم خوابه نه . اونا هم رفتن . منم با شوهرم دعوام شد شدیییید گفتم تو الکی پا شدی رفتی بالا حالا هم اینجور شد ......
ما ۳ بار با شوهرم رفتیم سفر هر ۳ بار کوفتم شده ....... شوهرم خیلی نفهمه کارا و حرفای نسنجیده میزنه همش