بچه ها در راستای تاپیک قبلیم...
میخوام بگم شوهرم به مادرشوهرم زنگ‌بزنه بگه دو شنبه تهران باش میخوام واسه خانومم عیدی ببرم..
اینسری میخوام جلوش وایستم..بس تفاوت نباشم...حالش جا بیاد.
تو همه مناسبتای ما میزاره میره شمال...و اهمیت نمیده.انگار نه انگار...منم همیشه میخندم و سکوت...انگار مهم نیس.ولی توی خودم خیلی ناراحت میشم.اخه عجیبیش اینه ی هفته قبلش زنگ میزنه مناسبتارو بهم یاد اوری میکنه...بعدش روز مناسبت میزاره میره...
چه مناسبتی در پیشه؟
انتظار چه هدیه ای داری؟
تو همونی مه با خواهز شوهرت کل انداختی؟مگه عقدی که انتظار عیدی دازی؟
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
نگو از الان باهاش در نیفت بی‌حال مادر شوهر من شوهرمو تنها میفرستاد خودش میرف اینور اونور
منم گفتم به یه رم بعد ازدواج بهت میگم الان ب غلط کردم انداختمش
بقول شاعر وقتی شاه با توئه وزیر چکارس
البته از من زن باباش بود
وای مامانم اصلا حواسش نیست که ماهم عروس داریم🙁
چی بدیم بهش؟؟
تا جایی که من دیدم توی دوران عقد خانواده شوهر به عروس هدیه میدن و بعد از ازدواج خانواده عروس هدیه میدن
ما فقط عید اول رو عیدی میبریم به نظرم ۱۰ روز به عروسیت دیگه معنی نداره انتقامو بزار برای بعد عروسیت برای روز مادر و عیدی و این حرفا
