ما خونمون تو یه شهر دیگه است.خانواده خودم و شوهرم شهر دیگه.فاصله ۵ساعت ونیم،شوهرم دوست داره یک هفته درمیان و بعضاًهرهفته بریم شهرستان.کل تعطیلات رو ما اونجاییم.
صبحی بعدنماز بهم میگه آماده شو بریم جمعه بعدازظهر برمیگردیم.اونوقع دوباره یکشنبه شب بریم که برای عید قربان اونجا باشیم.جمعه اش برگردیم.
بهش میگم مگه ما خودمون برای خودمون زندگی نداریم.میگه نه حوصله اینجا رو ندارم همش باهم دعوا داریم و...
خیلی. ازش ناراحتم