من دورم....نزدیک یکسال شده،خیلی سخته خیلی،منکه عادت نکردم و نمیکنم......دلم خیلی هوای خونه بابامو کرده فعلا نمیتونم برم چون باردارم سخته برام
من یه ماه دیگه جدا میشم هر چند الان فقط از مادرم دورم بعدش از مادرم و مادر شوهرم دور میشم
منم دورم.دو سال اول افسرده بودم ولی الان تقریبا عادت کردم البته از روی اجبار
منم شوهرم خیلی خوبه. ولی دوری خانواده مو نمیتونم تحمل کنم. مخصوصا که باردارم هستم. بیشتر احساس نیاز میکنم بهشون
ما هم فاصلمون ۱۵ساعته نزدیک به یه سال ندیدمشون باردارم راه دور نمی تونم برم اونام نمی تونن بیان اذیت میشن پیرزن پیرمردن
منم خیلی دورم
من،خودم و شوهرم خیلی اذیت نمیشیم،دختر کوچولومون وابسته اس، الانم دوباره باردارم،واسه انجام کارام کمکی ندارم،میگم کاش مامانم نزدیکم بود حداقل بچمو میگرفت من ب کارام برسم
منم چندین ساله دورم وماهی یه بارمیرم دوروزمیمونیم برمیگردیم.سخته اماکاری نمیشه کرد
منم از تهران اومدم تبریز شماها کدوم شهرید؟
هنو ازدواج نکردم ولی قصد دارم واسه دوسال .. دست نامزدم و بگیرم بزارم برم ی شهر دیگه . تا یکی دوسال هم برنگردم .. اصلا این شرط ازدواج منه
دوری خیلی سخته
کاش منم از خانوادم دور بودم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
