ما پیش خانواده همسرم زندگی میکنیم ، مادرشوهرم شاغله بیشتر اوقات من کارای خونشو میکنم البته خورد و خوراکمون جداس ولی باز وقتی میرم اونطرف میبینم مثلا ظرفاشون مونده یا خونه کثیفه دلم نمیاد و انجامشون میدم یا مثلا میریم مهمونی اصلا روم نمیشه بشینم میزبان همه کارا رو بکنه درصورتی ک فامیلای شوهرم بیشتر اوقات وقتی میرن مهمونی دست ب سیاهو سفید نمیزنن ولی من نمیتونم 😶 ولی الان دیگه تصمیم گرفتم دیگه زیاد خودمو ب کار نبندم چون یوقتایی انگار وظیفت میشه ، و وقتی آدم بی تفاوتی طرفشو میبینه سرد میشه از همه چی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من قبلااینطوری بودم امادیدم دارن سواستفاده میکنن یه سریا منم کمترش کردم الانم تومهمونیا بعضی وقتا اگرکمک بخوان منوصدامیزنن چون میدونن نسبت به بقیه کاری ترم
چه جوری عطرهای مردونه و زنونه رو از هم دیگه تشخیص میدید؟ من نهایت بتونم فرق بین عطر مشهدی رو با بوی عن تشخیص بدم
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
فقط خونه کسی کار میکنم که میدونم اگه نیاز داشته باشم کمکم میکنه
حال ما با دود و الکل جا نمیآید رفیق💔 زندگی کردن به عاشقها نمیآید رفیق💔 روح ما آبستن یک عمر تنها بودن است💔 طفل حسرت نوشمان دنیا نمیآید رفیق 💔 دست هایت را خودت ها کن اگر یخ کردهاند💔 از لب معشوقههامان ها نمیآید رفیق...💔