وای خدا من کی اونقدر بد شدم که دست مامانمو رد میکنم ......بهش میگم دستت درد نکنه ولی بده به عروسات آش بخورن من آش دوست ندارم ......ولی خوب منم تقصیر کار نیستم مامانی که تک دوخترشو بزاره کنار تا پسراش ناراحت نشن یا نکنه عروساش چیززی بگن یا خم به ابرو بیارن......
مگه مامان من نیست مگه منم دخترش نیستم ده روزه زندگیم شده جهنم آواره کوچه و خیابون شدم.......چرا همش پشت پسرشو میگیره.....مگه من چندسالمه که باید قلب درد بگیرم و دکتر برام دل بسوزونه که یه غریبس ولی مادرم ن.... درست میکه چرا الکی عصبی میشی و حرص میخوری..فقط بلده بگه هیس زشته یه کی بشنوه چی میگه.......به خداخستم بعقیه دختراشونو رو چشمشون میزارن به خدا حسود نیستم مگه من چه گناهی کردم که از بابام 100 هزار پول گرفتم اونم پولی که یارانه هر ماه میره حساب بابام......بابام که میگه حقمه و باید بگیرم اما داداشم چی که یه شبه زندگیمو برناممونو خراب کرده....به شوهرم گفته چرا به زنت گفتی از باباش پول بگیره.....بچه ها دیگه نمیتونم بنویسم ولی اگه میتونید تایپیک قبلی رو بخونید ............ دارم از عذاب وجدان میمیرم که با مامانم بد کردم
