ده ماهه همو پیشناسیم بزور راضیم کرد باهاش باشم اوایل بلاکش میکردم با یه خط دیگه پیام میداد دنیارو به پات میریزم فقط عاشقم باش بخاطرم یه شبه اومد محل تحصیلم درخوابگاه
خیلی سختی کشید
دوماهه محرمیت خوندیم
تازه وابستش شدم
تازه تلاشاش داشت نتیجه میداد
یه موقعیت کاری عالی توی تهران گیرم اومده واسه دوهفته حقوق و مزایای عالی داره مجبورم برم
امشب رفتیم کلی واسم خرید کرد
رستوران رفتیم
پارک رفتیم
دور دور کردیم
بعدش رفتیم بام
بغلم کرد
گریه کرد
دلم خون شد
اینهمه زجرش دادم تا حالا اشکشو ندیده بودم
گفت فراموشم نکنیا
برگشتنی دلش نمیومد بیایم خونه سه بار دور زد
الانم تو اتاقم رو تختم خوابیده
بمیرم براش😪