مادر شوهر من خدای تمارضه.ی سره مریضه.اصلا از ۷ روز هفته این ۹ روزشو مریضه.جمعه شبها هم مهمونی میگیره مثلا بچه هاشو دور هم جمع کنه(جز تو این مهمونی ما هرگز باهم دیگه رفت و آمد نمیکنیم)امشبم که طبق معمول مهمونی داشت و طبق معمول هم مریض بود شوهرم گفت باید بری کمکش کنی(چون قبلا چند باری رفته بودم فک کرده بود دیگه وظیفمه من همیشه باید برم)منم گفتم نه مگه فقط من ی دونه عروسم؟خب بقیه ی بار بیان.بعدشم مادرت مریضه مهمونی نگیره(هیچ وقت ازم بابت هیچ کمکی تشکر که نمیکنه هیچ کلی هم تیکه میندازه و اعصابم رو بهم میریزه)مگه من کلفت بقیه ام؟!
حالا اونم قهر کردو خودش تنهایی رفت.بعدشم بهم گفت تلافیشو سر پدرومادرت به بدترین شکل درمیارم
ببخشید فقط میخواستم درددل کنم