دوستان عزیزم سلام
این اتفاقی که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به نه ماه قبل .
من دوره کاردانی م رو مجردی خوندم و کارشناسی ناپیوسته رو بعد از دخترم قبول شدم و ادامه دادم .دانشگاه ناخودآگاه بسمت دوستم نغمه کشش پیدا کردم عجییییب ازش انرژی مثبت میگرفتم بعدها متوجه شدم نغمه هم از من انرژی مثبت میگرفته . من و نغمه شدیم دوستای فابریک هم . همشهری بودیم ولی اون ساکن شهرستان بود و من خود استان که البته سالهاست ما اومدیم کرج . اصلا عجیب عاشق هم بودیم .دوستم یه دختر خیلی ناز داشت و یه همسر فوق العاده مهربان و باشعور و خوش تیپ و جذاب 😎 کار همسرشونم پرورش ماهی بود و چون وقتش آزاد بود دوستم رو از شهرستان میاورد و اکثر مواقع جلو در دانشگاه بود یا با دخترکوچولوش میرفت دور دور .تا کلاسای دوستم تموم میشد یا راهی شهرستان میشدن یا مواقعی میرفتن تهران خونه آشناشون . نغمه بااینکه سرطان تیروئید داشت بسیار احساس خوشبختی داشت و همیشه صدای خنده ش تو دانشکده معروف بود .خیلی روحیاتمون شبیه هم بود و هر دو از ندگیمون راضی بودیم و حسابی بهم حس های خوب مثبت منتقل میکردیم 😊
دوستم شاغل بود و یکسری کلاسارو غیبت میکرد و من به هر قیمتی که شده براش حضوری میزدم .نغمه هم به هر بهونه ای برا من ماهی میاورد 😄 که منم تو دانشکده ماهی رو بین بچه ها تقسیم میکردم . نغمه عاشق زندگیش بود و همیشه شوهرش رو آقامون خطاب میکرد و منم بخاطر آقامون گفتنش کلی بهش میخندیدم .
از همه اینها بگذریم .
👈یه مساله ای رو جدای ازینها بهتون بگم .داداش بزرگ من رضا ماشالله خوش چهره و خوش تیپ و با ابهته (البته شاید از دید ما)و حکم پدر رو برای ما داره .و ما عاشقشیم 😍👉
و اما ارتباط خواب عجیب من با این آشنایی ازینجا شروع میشه....
