هی جلو زنش میگه ب من که چیزی نداده بابا
واس من که کاری نکرده بابا
بعد زنش چندتا چیز درمورد خانوادمون گف ک بابا این کارو کنه فلان کنه که همش کوچیک شمردن پدر من بود...که صدسال سیاه من اجازه نمیدادم بابام این کارو کنه
بعد ناراحت ناراحت شدم حرفی نزدم من
داداشم ک گف بابا کاری نکرده گفتم هی میگی ب من برمیخوره مگه بابا کم داده مگه بابا داشته نداده کل زندگی عقدیت تا الان از تالار تا طلاهای زنتو بابا داده... کلی عیدو وفلانو
بعد حرفی نزد...
دیدم قهر کرده با من..
منم ب داداش بزرگترم داستانو گفتم گف درسته ولی سعی کن جواب حرف کسیو ندی از این به بعددد منم زنگزدم ک رفع کدورت بشه جواب ندادن
فرداش زنداداشم جواب داد که