با کمال اعتماد به نفس یه شلوار لی پوشیدم و با یه تی شرت گیپور که روی شونه اش و پشت لباس ساتن نداشت و روی تی شرت هم پر از نگین های ریز براق با یه روفرشی مشکی جلو باز
خلاصه همسایه دیگمون بهم زنگ زد و هماهنگ کرد با هم بریم پایین - اومد و با هم رفتیم و جونم براتون بگه وقتی وارد شدم همه لباسای مجلسی تم تولدش هم قرمز مشکلی بود اکثرا رعایت کرده و رفتیم اتاق مانتو درآوردم انگار با لباس تو خونگی بودم من اونجا - اون یکی همسایمون لباس مجلسی داشت ولی خب موهاش معمولی بود با آرایش معمولی ولی حداقل کیف و کفش و تقریبا هم لباس مجلسی پوشیده بود
حالا به خودم می گم مگه مجبور بودم کاشکی نمی رفتم
اون وسط هم صاحب مجلس اصرار اصرار که بیا برقص منم عین مونگل پونگلا آخرش بهش گفتم ببخشید لباسم مناسب نیست روم نمیشه
که گفت نه بابا چه حرفیه آخه خیلیم خوبی- حتی پسرم می رفت پیش کاسکوش از دور صداش می زدم روم نمی شد بلند شم- خاک تو سرم
خلاصه از اون روز دارم خودمو و زمین و زمان فحش می دم که چه جوری روم شد با اون وضع برم- چرا انقد من بیچارم
حتی وقت نشد یا چرا انقد برام اهمیت نداشت که اگه میخام برم حداقل لباس از کسی بگیرم درست و درمون برم
فقط این وسط خدا رو شکر می کنم که لباسای پسرم خوب بود و لباس مناسب داشت