2737
2734
عنوان

بیاین یکم دلداریم بدین - غصه ام شده

193 بازدید | 15 پست

چهارشنبه بعدازظهر کارگر اومده بود واسه نظافت راه پله ها همسرم نبود مجبوری من وایستادم بالاسرشون یهو طبقه پایینمونو دیدم که بهم گفت فردا از ساعت4 تا 8 تولد پسرشه و اصرار اصرا که حتما بیای و من منتظرتم وتنها جمله من این بود که الان جشن مختلطه یا نه که گفت نه فقط خانوما با بچه هان

خلاصه اینکه فرداش هم منتظر بودم یخچالی که خریدیم و برامون بیارن که از اونجایی که من شانس ندارم هی نیم ساعت نیم ساعت شد ساعتای 1 ظهر- تا آوردن بالا و از کارتن و فیبراش درآوردن و هزینه پرداخت شد و رفتن شد ساعت 2- از لابه لای کارتنا من و پسرم رد شدیم و رفتیم حموم و زود اومدم بیرون شروع کردم به خشک کردن مو بعدش یه اتو کشیدم و آرایش 

یهوو مغز سرم سوت کشید که چی بپوشم  

لباس مناسب ندارم


خببببب

دوست عزیز برای حاجتم صلوات میفرستی😍پسر یکی یدونه ی من حضرت زینب نگهدارت👪بعد از دوسال کاربریم برگشت 😍😍😍😍الان دیگه دوتا پسر خوشگل وشیطون دارم ..خدای مهربونم خودت مواظب بچه هام و همسرم باش🙏🙏🙏هرکی امضامومیخونه اگه دلش خواست برام دعا کنه گرفتاریام حل بشه لایک‌کنه منم صلوات می‌فرستم براش ..من ب دعای نی نی سایت اعتقاد دارم 😘

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

با کمال اعتماد به نفس یه شلوار لی پوشیدم و با یه تی شرت گیپور که روی شونه اش و پشت لباس ساتن نداشت و روی تی شرت هم پر از نگین های ریز براق با یه روفرشی مشکی جلو باز

خلاصه همسایه دیگمون بهم زنگ زد و هماهنگ کرد با هم بریم پایین - اومد و با هم رفتیم و جونم براتون بگه وقتی وارد شدم همه لباسای مجلسی تم تولدش هم قرمز مشکلی بود اکثرا رعایت کرده و رفتیم اتاق مانتو درآوردم  انگار با لباس تو خونگی بودم من اونجا - اون یکی همسایمون لباس مجلسی داشت ولی خب موهاش معمولی بود با آرایش معمولی ولی حداقل کیف و کفش  و تقریبا هم لباس مجلسی پوشیده بود 

حالا به خودم می گم مگه مجبور بودم کاشکی نمی رفتم 

اون وسط هم صاحب مجلس اصرار اصرار که بیا برقص منم عین مونگل پونگلا آخرش بهش گفتم ببخشید لباسم مناسب نیست روم نمیشه 

که گفت نه بابا چه حرفیه آخه خیلیم خوبی- حتی پسرم می رفت پیش کاسکوش از دور صداش می زدم روم نمی شد بلند شم- خاک تو سرم

خلاصه از اون روز دارم خودمو و زمین و زمان فحش می دم که چه جوری روم شد با اون وضع برم- چرا انقد من بیچارم

حتی وقت نشد یا چرا انقد برام اهمیت نداشت که اگه میخام برم حداقل لباس از کسی بگیرم درست و درمون برم

فقط این وسط خدا رو شکر می کنم که لباسای پسرم خوب بود و لباس مناسب داشت

2728
عزیزم ریدیییییی.شما یه زنی یه مادری.قبل اوردن یخچال میرفتی حموم.از روز قبل فکر چی پوشیدنو میکردی خوب ...

ریدن چه ریدنی

باورت میشه دو شبه نخوابیدم

آخه همش هم باهاش رو در رو میشیم 

به نظرت الان چه فکری می کنه


2738
حالا مهم نیس یه تولد بوده تموم شده عروسی که نبوده

آخه خز و خیل مجلس من بودم 

دست کمی از عروسی نداشت - خواهر صاحب مجلس رفته بود آرایشگاه- هر کی می پرسید گفت تو راه الان میاد    

ریدن چه ریدنی باورت میشه دو شبه نخوابیدم آخه همش هم باهاش رو در رو میشیم  به نظرت الان چه فک ...

اشکال نداره .با لباس کهنه و پاره پوره نرفتی که .فامیل درجه یک هم نبوده همسایه بوده.

تو مناسبتای بعدی جبران کن . 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز