دختر داییم فوت شد 😔جوون بود مشکوک ب قتل هم بود البته
بچه هاش رو لای برگ گل بزرگ کرد اینقدر روشون حساس بود
به همه میگفت اگه من مردم نذارین شوهرم بچه هامو ببره روستای پدریش اونجا مواظبشون نیستن
یه چند ماه بعدش
خاله ی دختر داییم خواب میبینه پسر کوچیک دختر داییم که دو سالشه سرما خورده و دختر داییمم ناراحته میگه سینام سرما خورده 😔
بیدار میشه زنگ میزنه به زن دایی من میگه شما خبر ندارین از بچه ها ؟ فلانی اومده تو خوابم خیلی ناراحت بوده
زن داییمم زنگ میزنه روستای پدری شوهر دختر داییم میفهمه که سینا واقعا سرما خورده و مریضه😔😔😔😔