چرا حالم خوب نمیشه میشه بیاین

kaktooss

عضویت: 1398/04/29

تعداد پست: 734

عزیزم خب این حال تو کاملا طبیعیه یه رابطه عاطفی ازهم پاشیده شده وچیزکمی نیست مدتی زمان میبره تا بتونی مثل سابق بشی من بعد نامزدیم که بهم خورد 6ماه زیر نظر روانشناس بودم چون حال روحیم خیلی بد بود شدیدا عاشقش بودم اما الان خداروهزار مرتبه شکرمیکنم ازدستش راحت شدم چون الان شوهرمو خیلی بیشتر دوست دارم ان شاءالله تو آینده یکی بهتر خدا جلوی روت میزاره غصه نخور و خودتو اذیت نکن

برای خوشبختی منو عشقم یه صلوات

1398/05/03

|

00:54

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

دوست بودین یا سنتی بود؟

همکلاسی ارشدم بود اومدن خواستگاریم بعد چون یه سری دروغ گفته بودن و معلوم شد خیلی تفاوت فرهنگی داریم خونوادم جواب رد دادن بعدش بهم گفت خونوادم تو رو دوس دارن خونوادتو راضی کن دوباره میام دوسال با خونوادم جنگیدم و کمکش کردم کار پیدا کرد ماشین خرید مامانشم بهم زنگ زد که خونوادتو راضی کن. یه هفته مونده بود به خواستگاری گفت مامانم ناراضیه میگه اوندفعه چرا جواب رد دادن و گفت زنگ بزن با مادرم صحبت کن وگرنه فراموشم کن

1398/05/03

|

00:56

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

عزیزم خب این حال تو کاملا طبیعیه یه رابطه عاطفی ازهم پاشیده شده وچیزکمی نیست مدتی زمان میبره تا بتون ...

ممنونم گلی پیش روان شناس رفتم همه میگن شخصیتش خطرناک بوده ولی خب من بهش وابسته شده بودم

1398/05/03

|

00:57

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

ببخشید دست به تایپم کنده

1398/05/03

|

00:57

kaktooss

عضویت: 1398/04/29

تعداد پست: 734

همکلاسی ارشدم بود اومدن خواستگاریم بعد چون یه سری دروغ گفته بودن و معلوم شد خیلی تفاوت فرهنگی داریم ...

چقدر بی شخصیت بعد این همه مدتی که پشتش بودی !! دوست گلم ازهمین اول مشخصه که چجور شخصیتی داره به خاطر احساساتت خودتو بدبخت نکن باچشم باز نگاه کن تا بعدا پشیمون نشی

برای خوشبختی منو عشقم یه صلوات

1398/05/03

|

01:00

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

چقدر بی شخصیت بعد این همه مدتی که پشتش بودی !! دوست گلم ازهمین اول مشخصه که چجور شخصیتی داره به خاطر ...

از یه طرف چون وابسته بودم حالم بده از یه طرف اینهمه پشتش بودم کمکش کردم بی چشم و رو بود

1398/05/03

|

01:03

kaktooss

عضویت: 1398/04/29

تعداد پست: 734

حال الانتو دقیقا درک میکنم دیگه گذشته ها گذشته سعی کن تو آینده چشم وگوشتو باز کنی تا واسه هر بی لیاقتی از خودگذشتگی نکنی

برای خوشبختی منو عشقم یه صلوات

1398/05/03

|

01:05

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

حال الانتو دقیقا درک میکنم دیگه گذشته ها گذشته سعی کن تو آینده چشم وگوشتو باز کنی تا واسه هر بی لیاق ...

ممنونم عزیزم حرفات ارومم میکنه

1398/05/03

|

01:06

2002

عضویت: 1397/11/04

تعداد پست: 801

خدا رو شکر کن تو نامزدی این رو فهمیدی و این رابطه تموم شده

1398/05/03

|

01:06

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

خدا رو شکر کن تو نامزدی این رو فهمیدی و این رابطه تموم شده

کمک مالی هم بهش کردم چون من میرفتم سرکار اما اون بیکار بود حتی پول ثبتنام آزمون رو از من میگرفت منم چون عشق اولم بود و خیلی دوسش داشتم کمکش میکردم الان خیلی پشیمونم و میخوام خودمو خفه کنم

1398/05/03

|

01:09

لييلي

عضویت: 1397/03/04

تعداد پست: 2710

الان بهتري؟

موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم.سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند. آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای اهدافم، روياهايم،ايده هايم و سرنوشتمروزی که جنگ های کوچک را متوقف کردمروزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد. هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.ژوان وایس

1398/05/24

|

20:16

مدیر استارتر

عضویت: 1398/04/23

تعداد پست: 741

الان بهتري؟

آره عزیزم الان یه ماهو چند روزی میگذره خداروشکر بهترم فقط هنوز نتونستم بی وجدانی و بی معرفتی خودشو خونوادشو هضم کنم

1398/05/24

|

20:18

لييلي

عضویت: 1397/03/04

تعداد پست: 2710

آره عزیزم الان یه ماهو چند روزی میگذره خداروشکر بهترم فقط هنوز نتونستم بی وجدانی و بی معرفتی خودشو خ ...

تجربه تقريبا مشابهي داشتيم عزيزم خودت رو اذيت نكن من چندشال بعدش ازدواج بسيار موفقي داشتم ك خدارو بابت تمام كسايي كه از سر راهم برداشت شكر كردم اميدوارم شما هم تجربه ي مشابهي داشته باشي😊

موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم.سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند. آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای اهدافم، روياهايم،ايده هايم و سرنوشتمروزی که جنگ های کوچک را متوقف کردمروزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد. هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.ژوان وایس

1398/05/26

|

15:36