2726
عنوان

داستان زندگی من از کودکی تا ازدواج.بیایین دوستای گلم😍

| مشاهده متن کامل بحث + 394642 بازدید | 2029 پست
اعلام حضور کنید حداقل فکر نکنم برا خودم میگم😥

چقدر دلم گرفت با امضات

الان دختر دبیرستانیا خوب شدن.....من دبیرستان که بودم با یه دختره دوست شدم،باهاش رفتم بیرون همه میگفتن داداشت اذیت نمیشه با مقنعه    


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

پارت شانزدهم


با آرش رفتیم تو اتاق که حرف بزنیم بابام خالمو فرستاد پیشمون.بنده خدا گفت اخه من اینجا چرا باید وایستم خودشم خجالت میکشید.پدرم به خانواده آرش گفته بود جلسه اول هیچی نیارن اما آرش یکی از کارای معرق کاریشو کادو کرده بود با دوتا شاخه رز هلندی که چسبونده بود روش برام اورده بود.خالم به هوای باز کردن کادو رفت بیرون و دیگم نیومد.ما یه ده دیقه همدیگه رو نگاه کردیم.تازه میدیدم چی پوشیده و کلی از دیدنش ذوق کردم.یه کت شلوار سورمه ای با پیراهن سفید که برازنده  قد بلند و هیکل ورزیده و ورزشیش بود پوشیده بود.دلم با دیدنش ضعف رفته بود و محو نگاهش بودم.آرشم شروع کرد قربون صدقه رفتنم که توی چادر چقد ماه شدی و از این حرفا
از همه چی حرف زدیم الا زندگی😐نیم ساعتی اون تو بودیم اومدم که برم بیرون برای اولین بار دستمو گرفت انگار برق با ولتاژ بالا بهم وصل شد سیخ شدم سر جام با چشای گشاد که داشت از حدقه در میومد.با تعجب گفت دیگه چیهههههه الان که مال خودم شدی دیگه.و در کمال خونسردی و ارامش پیشونیمو بوسید و گفت بیا بریم تا الان حتما خون بابات جوش اومده که با دخترش تو اتاق تنها بودم😅
همینکه اومدیم بیرون مامانش گفت خب ببینم مخ عروسمونو تونستی بزنی یا نه؟بابامم گفت خب مهتاب چیشد.منم با کلی خجالت گفتم خب خب ما خیلی با هم تفاهم داریم.
اینو که گفتم مامانش کل کشید و مامان منم از شیرینیایی که خودمون خریده بودیم تعارف کرد.اونشب گذشت و نتیجه رضایت بخش بود.قرار گذاشتیم یه هفته دیگه دوباره بیان تا سیاهه بنویسیم و قرارمدارا رو بذاریم.تو اون یه هفته با اجازه پدرم با آرش بیرون میرفتیم و حس میکردم دنیا روی خوششو بهم نشون داده و سختیا تموم شدن.

آهای زندگی تو یه دل خوش به من بدهکاری😔😔💔💔 باردار نیستم،به یاد روزایی که باردار بودم و بچم نموند تیکر زدم دلم تنگ میشه واسه اون روزام😔😢
مرض ندارم داستان کسی دیگه رو کپی کنم که.کلی زحمت کشیدم نوشتمش.خیلی جاهای زندگیامون ممکنه مشترک و شبی ...

اخه دقیقا مث همون متنی که خوندم نوشتی😐

حتما از رو زندگیت کپی کردن دیه

خدایا پناهم باش
بابات چرا جواب تلفناشونو نمیداده

میخواست منو بندازه تو دبه ترشی😄

آهای زندگی تو یه دل خوش به من بدهکاری😔😔💔💔 باردار نیستم،به یاد روزایی که باردار بودم و بچم نموند تیکر زدم دلم تنگ میشه واسه اون روزام😔😢
از عروسیت بگو🤗🤗

اندکی صبر به اونجام میرسیم😉

آهای زندگی تو یه دل خوش به من بدهکاری😔😔💔💔 باردار نیستم،به یاد روزایی که باردار بودم و بچم نموند تیکر زدم دلم تنگ میشه واسه اون روزام😔😢

منتظرم زود بذار استارتر

واسه مردی بمیر که برات😇                              عابربانکشو دربیاره بچپونه تو کیفت😄💳 😎       تب کنه که چی بشه😏😏 برات نون و آب میشه😲😲   یه کم واقع بین باش😜😜
چقدر دلم گرفت با امضات

اگه دلت خواست برام دعا کن خیلی محتاجم😘😍

آهای زندگی تو یه دل خوش به من بدهکاری😔😔💔💔 باردار نیستم،به یاد روزایی که باردار بودم و بچم نموند تیکر زدم دلم تنگ میشه واسه اون روزام😔😢

زود باااااششششش

واسه مردی بمیر که برات😇                              عابربانکشو دربیاره بچپونه تو کیفت😄💳 😎       تب کنه که چی بشه😏😏 برات نون و آب میشه😲😲   یه کم واقع بین باش😜😜
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز