2737
2734
عنوان

شوهرم نیومد خونه

411 بازدید | 36 پست

مادرشوهرم رفته یه شهر دیگه خونه دخترش، از اون  طرف شوهرم چند وقته باهام بحث داره که دیگه نمیخواد اینجا طبقه پایین مامانم زندگی کنیم با اینکه یه خونه کامل و مرتب مفت نشستیم و ماشین مامانم هم که پرایده زیر پاشه، خودش موتور داره، از طرف دیگه وضعیت مالیمون تعریفی نداره کارگر کارخونه هست و حقوق ماهی یک و نیم، اینم خدا لعنتشون کنه همیشه یه چک میدن واسه چند ماه دیگه، ماهی هم ۷۰۰ داریم قسط میدیم خورد و خوراکم که هست که همه چی گرون شده حالا، حالا این وسط چند روز پیش که سوار ماشین بودیم حواسش پرت شد موقع پیچیدن تو فرعی با یه ماشین که از مستقیم میومد تصادف کرد و این شد قوز بالا قوز، یک و دویست خرجش میشه تو این بی پولیمون، اون همیشه میگه این ماشین برای این سوار میشم چون رفت و آمدم به خونه مامانم و شهر خودم سخته وگرنه سوار نمیشدم حالا هم که تو تعمیرگاهه و باید موتور سوار بشم به هیچ وجه نمیام خونه، با اینکه همیشه نصف خرج ماشین رو مادر من میداده با اینکه زیاد سوار نمیشه و عملا دست ماست و گاهی که خونه اقوام ما بریم مامانمو میبریم، حالا میگه چرا من کل خرج ماشین بدم با اینکه خودش پشت فرمون بوده، واسه این حرفش که بهش توپیدم بماند

سه روزه منو برده خونه مامانش با بچه هفت ماهه م اونجا دارم زندگی میکنم قرار بود دیشب بیایم خونه ولی با پیام زد زیرش خب منم آدمم میخوام بیام سر خونه زندگی خودم خسته میشم دیشب آژانس گرفتم وسایلام جمع کردم با بچه اومدم خونه ولی اون شب نیومد خونه بعد کارش، خیلی حالم بده خیلی بی احساس شده فقط اونجا بودن براش مهمه اونجا رو میپرسته میگه سختمه با موتور برم و بیام حالا خوبه تو مجردیم که ماشین نداشته همه جا با موتور میرفته قبل تصادف هم مدام میخواست بده اونجا دیگه این اواخر میگفت پول ندارم پول بنزین بدم همش، میخوام برم همونجا زندگی کنیم

یک طرف خونه مادرش رو ساخته نیمه سازه، همه مشکلات کنار مادرشوهر بودن میدونم به درک کنار میام، خداییش شوهرم خوبه نه معتاده نه دست بزن داره نه خیانت کرده نه خسیس هست فقط خیلی بهم برخورده که تو پیام دیشب بهم گفت اگه دلت تنگ شده برا خونت میتونی بری یعنی بود و نبود من براش مهم نیست یعنی اونجا بودن براش مهمتره خیلی بهم برخورد اون خیلی دوسم داشت ولی هربار تنها میرفت خونه مادرش پرش میکردن

حالا هم پول ساختن اونجا رو نداره ولی اونجا مونده، چون ماشین هم نداره، گفت بمونیم کسی هم نیست که مزاحممون بشه آخه مادرش و خواهرش رفتن شهر دیگه، ولی من فقط بخاطر این حرفش عصبانی شدم که گفت میتونی بری

حالا میخوام همین جا خونه م بمونم تا خودش بیاد اگه مهمم

واقعا مرزهای پر رویی رو یه تنه جابه جا کرده شوهرت 😑😑

یه معلم دینی تو دبیرستان داشتیم ، میگفت اگه یه مرد تو خیابون صداتون کرد ، نگین بله ! بگین  هان .  شاید همون لحظه داشته صیغه میخونده!                                                        اون اولین درس زندگیم بود ..😂🤭


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خاک تو سر هرکی با عث این گرانی ها و سختی های مالی هست 

زندگی های مردم سر همین چیزا خراب میشه 

شوهر شما هم انگار واقعا بهش فشار میاد 

و. شاید هم. حق داره 

خدایا مواظب دخترم باش؛ از الان تا همیشه 
2728
2738

از وقتی بعد عروسی اومدیم اینجا زندگی کردیم یه روز خوش ندیدم فقط یکی دو ماه اول خوب بود، بعدش همش تو حاملگی و تو زایمان حرص میخوردم همش دعوا همش کارم گریه بود، اخلاقش تنده، بخاطر چیزای کوچیک زود عصبانی میشه هرچی از دهنش درمیاد میگه، فقط خدا میدونه چقدر تو حاملگی گریه کردم، چقدر روز زایمانم، چقدر روزهای بعد عمل سزارینم با اون دردی که داشتم، چقدر شیر جوش به این بچه دادم تا الان که هفت ماهشه، همش میخواست بره اونجا، تا دیروقت هم بیدار می موندن، فرهنگ درست حسابی هم که ندارن، همه حرفی میزنن، چقدر تو سرم میزد منت می ذاشت که ما اینجا زندگی میکنیم مادرت تنها نیست چقدر مادر بیچاره م حرص خورد و شاهد دعواهامون بود

خاک تو سر هرکی با عث این گرانی ها و سختی های مالی هست  زندگی های مردم سر همین چیزا خراب میشه&n ...

واقعا خدا لعنتشون کنه من به شخصه داره زندگیم از هم میپاشه نصفش بخاطر بی پولی و بدبختی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز