مادرشوهرم رفته یه شهر دیگه خونه دخترش، از اون طرف شوهرم چند وقته باهام بحث داره که دیگه نمیخواد اینجا طبقه پایین مامانم زندگی کنیم با اینکه یه خونه کامل و مرتب مفت نشستیم و ماشین مامانم هم که پرایده زیر پاشه، خودش موتور داره، از طرف دیگه وضعیت مالیمون تعریفی نداره کارگر کارخونه هست و حقوق ماهی یک و نیم، اینم خدا لعنتشون کنه همیشه یه چک میدن واسه چند ماه دیگه، ماهی هم ۷۰۰ داریم قسط میدیم خورد و خوراکم که هست که همه چی گرون شده حالا، حالا این وسط چند روز پیش که سوار ماشین بودیم حواسش پرت شد موقع پیچیدن تو فرعی با یه ماشین که از مستقیم میومد تصادف کرد و این شد قوز بالا قوز، یک و دویست خرجش میشه تو این بی پولیمون، اون همیشه میگه این ماشین برای این سوار میشم چون رفت و آمدم به خونه مامانم و شهر خودم سخته وگرنه سوار نمیشدم حالا هم که تو تعمیرگاهه و باید موتور سوار بشم به هیچ وجه نمیام خونه، با اینکه همیشه نصف خرج ماشین رو مادر من میداده با اینکه زیاد سوار نمیشه و عملا دست ماست و گاهی که خونه اقوام ما بریم مامانمو میبریم، حالا میگه چرا من کل خرج ماشین بدم با اینکه خودش پشت فرمون بوده، واسه این حرفش که بهش توپیدم بماند
سه روزه منو برده خونه مامانش با بچه هفت ماهه م اونجا دارم زندگی میکنم قرار بود دیشب بیایم خونه ولی با پیام زد زیرش خب منم آدمم میخوام بیام سر خونه زندگی خودم خسته میشم دیشب آژانس گرفتم وسایلام جمع کردم با بچه اومدم خونه ولی اون شب نیومد خونه بعد کارش، خیلی حالم بده خیلی بی احساس شده فقط اونجا بودن براش مهمه اونجا رو میپرسته میگه سختمه با موتور برم و بیام حالا خوبه تو مجردیم که ماشین نداشته همه جا با موتور میرفته قبل تصادف هم مدام میخواست بده اونجا دیگه این اواخر میگفت پول ندارم پول بنزین بدم همش، میخوام برم همونجا زندگی کنیم
یک طرف خونه مادرش رو ساخته نیمه سازه، همه مشکلات کنار مادرشوهر بودن میدونم به درک کنار میام، خداییش شوهرم خوبه نه معتاده نه دست بزن داره نه خیانت کرده نه خسیس هست فقط خیلی بهم برخورده که تو پیام دیشب بهم گفت اگه دلت تنگ شده برا خونت میتونی بری یعنی بود و نبود من براش مهم نیست یعنی اونجا بودن براش مهمتره خیلی بهم برخورد اون خیلی دوسم داشت ولی هربار تنها میرفت خونه مادرش پرش میکردن
حالا هم پول ساختن اونجا رو نداره ولی اونجا مونده، چون ماشین هم نداره، گفت بمونیم کسی هم نیست که مزاحممون بشه آخه مادرش و خواهرش رفتن شهر دیگه، ولی من فقط بخاطر این حرفش عصبانی شدم که گفت میتونی بری
حالا میخوام همین جا خونه م بمونم تا خودش بیاد اگه مهمم