خانماي باهوش و عاقل مشورت ميخوام ازتون لطفا

ی جعبه شیرینی بخر برو

پدر مادر نعمته

به نظرم هر وقت میری با همسرت برو. یکم بشین و برگرد

سر چه موضوعی

اگر حق با اوناست باید به حرفشون اهمیت بدی،

به هرحال شما فرزندی یه جعبه شیرینی بگیر برو پیششون بگو من غیر از شما کسیو ندارم براتون احترام قایلم شما بزرگترین نزارین میونمون خراب شه

گل بخر تنهایی برو پیشش بغلش کن و ببوسش .

ولی برای رابطه های بعد سعی کن حد و مرز و احترام داشته باشی 

چشم بگو کار خودت بکن

بحث بود سکوت کن

انتقاد بود بگو بهش فکر می کنم ...

به مامانت زنگ بزن حالشونو بپرس بگو دلت براشون تنگ شده خودش دعوت میکنه بری خونشون

عزیزم پدرومادر باارزشترین دارایی هستن بخصوص اگر دلسوزت باشن ک واقعا بایددستاشونم بوسید

ما نمیدونیم سرچه موضوعی اختلاف بینتون افتاده بنابراین نمیتونیم راه حل درستی پیش پات بزاریم ک به صلاح باشه اما منطق من میگه، اگرحتی مقصر شماهم هستی وهمسرت بارفتنتون به خانه پدرت مخالفتی نداره آخرهفته ی  جعبه شکلات به همراه هدیه جداگانه برای پدرومادرت  تهیه کن وب اتفاق همسرت شب نشینی برو اونجا,, هیچ پدرومادری راضی ب دوری فرزندشون نیستن وقتی بری نرم میشن وشماهم وظیفه داری ازشون معذرت خواهی کنی.

خواهرخوبم ازمن بتو نمیگم نصیحت چون خودم طرفدار نصیحت نیستم اما دوستانه میگم هیچوقت برای پدرومادرت غرور نداشته باش پس اینفکرو نکن پررو میشن

عزیییییزدلم پس بگو دلت حسابی ازخانواده گرفته.....

تا الان صبوری کردی ی مدت دیگه تحمل کن بالاخره دلشون تنگ میشه برات الان باتوجه ب اینکه میگی مادرت مغروره پاپیش بزاری اونوقت فکرمیکنه محتاجش شدی ک بعد یکماه یادش افتادی، اگرخیلی مشتاقی به ارتباط اول تماس بگیر با ی دروغ مصلحتی شروع کن مثلا بگو خواب آشفته ای دیده بودم خواستم فقط ازاحوالتون باخبر باشم همین ک بدونم خوبید برام کافیه بعدببین عکس العمل مادرت چطوره اگر بیتفاوت بودو سرد شماهم خدارو داری, بچه دسته گلتو داری همسرتو داری چرا باید حس کنی بیکسی..تاوقتی با همه وجودت حضور خدارو درزندگیت حس کنی هرگز احساس تنهایی نخواهی داشت 

بزار برادرت ازدواج کنه اونوقت مادرت میفهمه شمابیشتر بدردش میخوری یا پسرش