سلااام
دیشب موقع شام پسرم رفت سر کابینت و یه جعبه قرص آک فولیک اسید اورد بیرون باهاش بازی کنه یهو شوهرم گفت چقدر واسش پول دادم چرا مصرف نکردی و ازین حرفها بعد یهو گفت تو منو به جای نمیرسونی از زنهای مردم یاد بگیر از زن صاحبخونه یاد بگیر شوهرش الان ماشین پونصد میلیونی داره و زنش همش میاد دم خونه ما پیاز میخواد تخم مرغ میخواد حبوبات میخواد .... و گفت فقط این مورد نیست چیزای دیگم هست میگم ولش کن بزار بگذره چند صباح زندگی
بعد هی گفتو گفتو گفت تا اعصابم ریخت بهم داشتم غذا میخوردم که این حرفهارو میزد یهو قاشق چنگالو محکم زدم رو بشقاب اونم تا دید من اینجور کردم اومد بشقابو برداشت گفت ببین من از تو قاطی ترم یهو زد وسط اشپزخونه ریخت و شکست
حالا تا اینجای ماجرا باید بگم که اولا صاحبخونه ما ملک و اینا بهشون ارث رسیده قبلا که وضعشون خوبه درسته گدا بازی زیاد درمیارن ولی خب ارث هم تو پبشرفتشون خیلی تاثیر گذار بوده،ولی من که خانه دارم خرج انچنانی هم ندارم ففط اگه هرازگاهی یه اصلاح برم یا دیر به دیر مانتویی چیزی بخرم....اونوقت به من میگه تو منو به جای نمیرسونی ،بابای بیفکرش ول کرده رفته خارج اصلا براش مهم نیست بچه هاش در چه حالن چه میکنن خرجشون در میاد نمیاد....من دوتا بچه دارم مردک هنوز پسر دوساله منو ندیده!!!معلوم نیست چه کا میکنه اونجا شوهر منم دلش از باباش پره اونوقت میاد به من گیر میده،الان پول بیمه را یکساله نداده بهش میگم چرا نمیدی میگه نمیتونم همه اینا رو اعصاب منه من چیزی نمیگم درصورتیکه میتونم مثل خودش بهش زخم زبون بزنم ،اینقدر دلم پره که خدا میدونه چندباری قبلنا بهش گفتم این سرویس طلای عروسیمونو نفروش این ماشینو نفروش هی گفت نیاز دارم تو کاسبی الان یه پراید پکیده داریم نه تنها بهتر نشد وضعمون بدترمشد چون همیشه کار خودشو کرد اونوقت الان با من به جایی نمیرسه .....خیلی ناارحتم ولی خودمو با ورزش سرپا نگه میدارم