وااای چقد خندیدم
ولی یاد خرابکاری وشیطونی بچه هام که میافتما خندم میماسه
بچه های من شیر به شیر شدن واااای نگم براتون ازدردسراش بزرگه هرشب حولوحوش ۱۲واینا میگه مامان میگم بله میگه اووووووهع منو میرسونه من میگم وای من میترسم میگه بیا بغلم بغلم میکنه آروم آروم میزنه پشتم ۳تا۴تا بعد نگاه صورتم میکنه میبینه چشام بستس فک میکنه خوابیدم پتورو میکشه روم میره تی وی میبیینه صداشم قطع میکنه مبادا بیدارشم اذیت شم